عرفان و حماسه
« بسمه تعالی »
عنوان:
لبیک یا حسین(علیه السلام)
عرفان و حماسه
گردآورنده:
حمدالله غفوری
هیئت چهارده معصوم (ع)
فهرست مطالب
تشکر و سپاس.. …………………………………………………………………………………………………………….. ۳
تقدیم به.. ……………………………………………………………………………………………………………………….۴
مقدمه.. …………………………………………………………………………………………………………………………. ۵
چکیده.. …………………………………………………………………………………………………………………………. ۷
معنا شناسی لغوی و اصطلاحی عرفان و حماسه.. ……………………………………………………………….. ۸
مقامات و احوالات عارف.. …………………………………………………………………………………………………. ۸
خصوصیات و ویژگی های عارف.. ………………………………………………………………………………………. ۹
فضیلت حماسه و عرفان.. ………………………………………………………………………………………………… ۱۰
جمع بین حماسه و عرفان.. ………………………………………………………………………………………………. ۱۰
سرّ هماهنگی عرفان و حماسه.. …………………………………………………………………………………………. ۱۱
عارفان حماسه ساز و حماسه سازان عارف.. ………………………………………………………………………… ۶
عرفان درکلام امیرعارفان.. ……………………………………………………………………………………………….. ۱۳
آمیزۀ عرفان و حماسه.. …………………………………………………………………………………………………….. ۱۵
مراتب عرفان در کلام امام حسین(علیه السلام).. …………………………………………………………………۱۶
جلوه های حماسی عاشورا.. ………………………………………………………………………………………………..۱۶
حماسۀ امام حسین(علیه السلام).. ……………………………………………………………………………………. ۱۷
حماسۀ اصحاب.. ………………………………………………………………………………………………………………. ۱۹
نتیجه گیری.. …………………………………………………………………………………………………………………… ۱۹
منابع و مآخذ.. ………………………………………………………………………………………………………………….. ۲۱
تشکر و سپاس
۱- از کارکنان کتابخانه های دولتی شهر زنجان، کتابخانۀ دانشگاه زنجان، کتابخانۀ دانشگاه آزاد که نهایت همکاری را در جهت گردآوری و تنظیم این اثر حقیر را یاری فرمودند و کتاب های مورد نیاز را در اختیار بنده قرار دادند.
۲- از همسر و خانوادۀ گرامیم که سعۀ صدر نشان داده ودر تعطیلات نوروزی از استراحت و مهمانی خود صرف نظر کردند تا اثر جمع آوری و نگاشته شود.
۳- از فرزند عزیزم که در تایپ این اثر حاضر نهایت همکاری را داشتند.
۴- از همۀ افرادی که چه به صورت مستقیم یا غیر مستقیم حقیر را در نگارش این اثر راهنمایی کردند.
تقدیم به
تمامی خوانندگان محترم که اثر حاضر را رؤیت و مطالعه میکنند.
استدعا دارد حقیر را از نظرات ارزشمند خود بی بهره نکنند.
مقدمه
جنگ و صلح از رخدادهای عالم طبیعی است و در دنیای ماورای طبیعت غیر از صلح مطلق چیزی راه ندارد. چنانکه جنگ،در قلمرو طبیعت نیز نسبی است نه مطلق؛ یعنی هیچ موجودی در محدودۀ طبیعت یافت نمی شود که با همۀ موجودات دیگر در تمام احوال در ستیز باشد؛ زیرا نظام علّی و معمولی که طبیعت و ماورای طبیعت را در بر میگیرد نشانۀ صلح و آشتی هرموجودی با علل پیدایش و اسباب پرورش دهندۀ خود بوده و دلیل انس او با معالیل و آثار خود خواهد بود. بنابراین تنها منطقه ای که در آن جنگ و تهاجم از یک سو و گریز یا دفاع از سوی دیگر یافت میشود نشئۀ حرکت و تکاپو است چنانکه تنها محدودۀ ظهور شرّ و پیدایش آسیب مرحلۀ طبیعت و ماده است واگرنه در محدودۀ ثبات و تجدّد هیچ تزاحم و آسیبی رخ نمی دهد، همان طور که قلمرو و زیست فرشتگان از گزند ناگواریها مصون و از آسیب سوانح تلخ محفوظ است.
ذات اقدسی پروردگار جهان هستی را با دو رحمت، اداره میکند: رحمت عامّه و رحمت خاصّه که به خصوصیات هرکدام به طور خلاصه اشاره میشود.
الف)رحمت عامّه خداوند دارای دو خصوصیت است: یکی آن که جامع و فراگیر است و از شمول هیچ چیز قاصر و ناتوان نیست، « رحمتی ئسعت کل شیء » ( سورۀ اعراف، آیۀ ۱۵۶) « ربّنا وسعت کل شیءٍ رحمهً و علماً » (سورۀ غافر، آیۀ ۷) به لحاظ همین شمول و گستردگی است که رحمت خاصّه و غضبت مخصوص ( خدای سبحان یک غضب بیشتر ندارد و آن همان است که در مقابل رحمت خاصّه قرار می گیرد. اساساً ذات اقدسی باری تعالی چیزی به نام غضب عام ندارد بنابراین «مخصوص» در اینجا به معنای محدود است ) را نیز در برمی گیرد. خصوصیّت دیگر آنکه خداوند متعالی نه تنها خود را موصوف به چنین رحمت گسترده و واجد آن معرفی فرموده بلکه خود را به آن ملزم کرده و عمل به آن را ملتزم شده است؛ « کتب علی نفسه الرحمه » ( سورۀ انعام، آیۀ ۱۲۱) « کتب ربّکم علی نفسه الرحمه » ( سورۀ انعام، آیۀ ۵۴) لذا هندسۀ هستی بر اساس رحمت عامّه طراحی و برنامه ریزی شده است.
ب) رحمت خاصّه رحمتی است که مقابل دارد و آن عبارت است از غضب مخصوص. چنانکه اضلال در مقابل هدایت خاصّه قرار میگیرد نه هدایت عامّه و مطلقه.
بنابراین، غضی مخصوص نیز همانند رحمت عامّه، زیر پوشش رحمت مطلقه و بی کران قرار می گیرد و هرکدام جایگاه خاص خود را دارند. بدین ترتیب غضب مخصوص اگر نسبت به رحمت خاصّه ملحوظ گردد عنوان غضب را به خود اختصاص می دهد، ولی اگر به لحاظ ذات خود و برای وقوعش در زاویه ای از جهان گستردۀ هماهنگ و منظم، که زیر مجموعۀ رحمت عام واقع است، مورد توجه و سنجش قرار گیرد، حتما عنوان رحمت را می پذیرد.
جنگ در اسلام چون مظهر غضب و قهر خداست و غضب الهی نیز با رهنمود رحمت او ترسیم میشود، نبرد اسلامی هرگز جنبۀ تشفّی خاطر نداشته، سبب ارضای غریزۀ غضب و قهر محض نخواهد بود. لذا در تمام صحنه های نبرد رأفت اسلام ظهور تامّ دارد و باید جلوۀ خاص خودش را حفظ کند.
آن جلوه این است که قبل از گرفتن سلاح، قیام به سلاح، موعظه و دعوت با بیرهان یا جدال احسن صورت گیرد. چنانکه پیامبر اسلام(ص) و أئمۀ طاهرین(علیه السلام) در برنامه های جنگی خود نه تنها قبل از صف آرایی طرفین اتمام حجت می کردند، بلکه در صحنۀ مبارزه نیز قبل از استمداد از زبانۀ تیغ و نوک پیکان، از زبانۀ تبلیغ و سلاح تعلیم استفاده می کردند.
آنچه در رویارویی سپاهیان سالار شهیدان حضرت حسین بن علی(علیه السلام) با سپاهیان اموی در صحنۀ کربلا به جا مانده است، سند گویای سیرۀ معصومین(علیهم السلام) است که قبل از جنگ دعوت به حق، اتمام حجت و تحلیل مسائل اسلام ناب ضروری است و اگر اصحاب امام حسین(علیه السلام) قبل از جهاد، اجتهاد بلیغ در تعلیم و تبلیغ داشتند به طوری که گاهی با نثر و زمانی با نظم، گاهی به صورت حماسه و رزم و زمانی با زبان موعظه و اندرز طرف مقابل را به پذیرش رهبری سالار شهیدان فرا می خواندند و یا لااقل آن هارا به بی طرفی و حمایت نکردن از حکومت ستم زای اموی هدایت می کردند. بنابراین، جنگ نیز که از مهمترین برنامه های دینی اسلام به شمار می رود حتماً باید شاخصۀ اصلی آن را رحمت تشکیل دهد. لذا وقتی که قرآن کریم محورهای اصلی جهاد را تبیین میکند از آن با عناوین رحمت، مغفرت و حسنه یاد میکند. مثلاً گاهی دربارۀ سرنوشت مجاهدان، که برای خودشان به طور اجمال معلوم و به نحو تفصیل مجهول است، چنین می فرماید: « قل هل یصیبنا إلّا ما کتب الله لنا هو مولینا و علی الله فلیتوّکل المؤمنون.. .» ( سورۀ توبه، آیات ۵۲-۵۱) بگو چیزی به ما اصابت نمی کند مگر آنچه که خداوند برما نوشته است.
او مولای ماست و مؤمنان باید برخدا توکل کنند. ما هم در زندگی و جامعه ای پر از هیاهو و مشکلات ریز و درشت به درگاه ذات اقدسی احدیّت پناه برده و طلب مغفرت و آمرزش میکنیم و امیدواریم که تمامی مسلمانان و شیعیان جهان ار از زیر بار ظالمان و ستم کاران رهایی بخشد تا به دور از هرگونه جنجال و ظلم ستیزی و نگرانی، به زندگی آرام و سراسر نشاط خود ادامه دهند.
چکیده
پژوهش در خصوص دو موضوع عرفان و حماسه، کاری است بس دشوار؛ چرا که درک حالات عرفانی و گذر از یک میدان حماسی کاری چندان سهل نیست و سخن گفتن دربارۀ آن صرفاً نظریه پردازی دور از واقعیت خواهد بود اما با درک واقعی کربلا حتی توجه به ماجرای عاشورا و بازتاب آن می توان دریافت که عارفی بزرگ، حماسه ساز بزرگترین واقعۀ ظلم ستیزی جهان گردیده است و آن بزرگ مرد کسی نسیت مگر اباعبدالله الحسین (علیهم السلام) بهترین وجه آمیزش عرفان و حماسه در زندگی امام حسین (علیه السلام) می توان یافت و سپس پیروان و رهروان آن امام، کسانی چون، امام خمینی (ره) با سرمشق قرار دادن شیوۀ کار زندگی او، قرن بیستم را تحت الشعاع سلوک خویش قرار داده اند.
اگرچه عرفان و حماسه به خصوص عرفان و حماسۀ امام حسین (علیه السلام) دریایی است، اما قصد نگارنده آن است تا دراین مقاله به اختصار از آن سخن یاد کند و امیدوار است که مقبول درگاه حق تعالی قرار گیرد. قیام کربلا قیامی جامع الابعاد و جاودانه است که به دلیل لایه ها و جنبه های فراگیر و متکثرش تفسیرهای مختلف می پذیرد و می تواند با رویکردهای کلامی، فلسفی، عرفانی، تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به آن نگریست.
بدیهی است در طول تاریخ علی رغم رویکردها و منظرهای مختلف پردازش وتحلیل حادثۀ عاشورا، انحراف ها و تحریف ها، افراط و تفریط ها و خبط و خطا نیز در تحلیل قیام عاشورا شده است که از جملۀ آن افراط و تفریط های مربوط به تحلیل عقلانی محض یا عاشقانه و عارفانه صرف آن حادثۀ عظیم است و هردو به نوبۀ خود پیامدهای فکری و اجتماعی منفی و آفات و آسیب هایی دارد. به همین دلیل در طول تاریخ با نگرش های مختلف به قیام جاودانۀ کربلا نگریسته اند. مورخان، متکلّمان، فقیهان، حکیمان، هنرمندان، عارفان، شاعران، سیاست مداران و حتی انقلابیون و آزادی خواهان و عدالت گرایان به سهم خویش تحلیل در برداشت ویژه ای از آن داشته اند و قیام کرد اند و نیز آیینه ای کامل از انسان کامل و محکمی و اسلام ناب علوی و نبوی تا حق و عدل را به صورت فراگیر در خویش به نمایش بگذارد.
کلید واژه ها: عرفان، حماسه، عاشورا، امام حسین( علیه السلام)
معناشناسی لغوی و اصطلاحی عرفان و حماسه
عرفان در لغت به معنی شناخت، شناسایی، آگاهی، درایت است(معین، ۱۳۸۲، ص۶۸۳) و در اصطلاح علمی است از علوم الهی که موضوع آن شناخت حق و اسماء الهی است(فرهنگ مصطلحات عرفاء).
عرفان در اصطلاح اهل معرفت چنین تعریف میشود: نوعی معرفت و شناخت قلبی است که از راه کشف و شهود و وجدان و نه به طریق استدلال برهان حاصل شده و به آن علم وجدانی نیز میگویند(حلبی، ۱۳۸۲،ص۴۰)
از میان عرفان های مختلفی که از قدیم و جدید در دنیا وجود داشته و دارند، عرفان اسلامی به لفظ صوفی و تصوف اختصاص یافته است؛ یعنی عرفان اسلامی را تصوف و شخص عارف را صوفی میگویند.
جنید میگوید:« تصوف صافی کردن دل است از مراجعت خلقت و مفارقت از اخلاق طبیعت و فرو میراندن صفات بشریت و دور بودن از دواعی نفسانی و فرود آمدن بر صفات روحانی و بلند شدن به علوم حقیقی و به کار داشتن آن چه اولی تر است إلی الأبد و خیرخواهانه و وفا در به جای آوردن حقیقت و متابعت پیغمبر کردن در شریعت(عطار، بیتا، ج۲، ص۳۲)
حماسه در فرهنگ لغت معین به معانی دلیری، دلاوری و شجاعت آمده است(معین،۱۳۸۲، ص۳۸۸) و نیز به معنای زنده دل و با نشاط بودن و غیرت به خرج دادن است(زکریا، ۱۴۰۴ه.ق، ج۲، ص۱۰۴)
مقامات و احوالات عارف
مقام عارف به ایستگاهی از عبادت و مجاهدت گفته میشود که بنده در حالیکه از همه خلایق بریده، در محضر خدا و در پیشگاه وی میایستد تا به او بپیوندد. مقامات عارف به قرار زیر است:
۱- مقام توبه: شعور به گناه و پشیمانی از آن و عزم و جزم راسخ بر ترک آن.
۲- مقام ورع: این مقام آغز زهد عارف بوده و به معنای دوری سالک از ظلمها و ستمگریهای مردم است.
۳- مقام زهد: مذمت دنیا کردن و بی اعتنایی نمودن به دنیاپرستان.
۴- مقام فقر: ساختن به کمترین نیاز زندگی و پرداختن به فرایض و نوافل.
۵- مقام صبر: تحمل بلاها و از سر گذرانیدن آنها بدون هیچگونه شکوه وگلایه.
۶- مقام توکل: ترک تمامی تدبیر نفس و واگذاری تمامی امور به خدا.
۷- مقام رضا: آرام یافتن دل بنده به احکام و دسنرات الهی و پذیرش هر آنچه مورد پسند و خواست خدواند است( حلبی، ۱۳۸۳، صص۲۱۵و ۲۱۶)
تمامی این مفامات عارف که در بالا به آنها اشاره شد، نتیجه چهار سفر است به ترتیب زیر:
۱- سفر من الخلق الی الحق: که آغاز آن با توبه به درگاه الهی بوده و در نهایت به ملکوت اتصال یافته و به آرامش میرسد.
۲- سفر من الحق الی الحق: آغاز این سفر ملکوت و نهایت آن اتصاف به اوصاف الهی و وصول به مقام ربوبیت است.
۳- سفر فی الحق: در این سفر عارف جز خدا را نمی بیند و همه چیز را به طور ناخودآگاه به خدا نسبت میدهد. در این سفر است که عارف به اسماء و اوصاف الهی متصف میشود.
۴- سفر بالحق فی الخلق: این سفر ادامه سفر اول و نهایت یافتن آن است و در واقع زمانیکه سالک به صفات و اوصاف الهی متصف شد به حالت نخستین که همان سفر اول است برمیگردد و به سوی مردم حرکت نموده تا به اصلاح جامعه بپردازد(همان، ص۲۲۶-۲۲۵)
خصوصیات و ویژگیهای عارف
۱- عبادت عارف: عارف در عبادت خود نظر به خداوند دارد و عبادتش فقط برای اوست زیرا خدواند را مستحق این عبادت میداند. عبادت عارف نه برای رسیدن به بهشت است و نه برای رهایی از جهنم. او صرفا لقای الله را مطلوب خویش قرار داده و بنابراین برای رسیدن به این مطلوب هر آنچه که بهعنوان مانع در مسیرش قرار دارد، برداشته و در این مسیر به رسیدن به الله حتی به میدان جنگ نیز می رود. این جنگ از مظاهر عبادت محسوب میشود که به مقتضای معرفت خویش به الله خشم و غضبش را در راه حق محض به کار میبرد. این عارف میجنگد نه تنها برای رهایی خویش بلکه جنگ وی برای رهایی و آزادی دیگران نیز هست. و این که امیر المؤمنین(علیه السلام) میفرمایند: «آه من قلَه الزاد و طول الطریق و بعد السفر و عظیم المورد»(نهج البلاغه، حکمت ۷۷) ( راه طولانی و سفر بسیار سخت است و من زاد و توشه کم دارم) منظورش سیر فی الحق بالحق است که سفر دوم عارف بوده و عارف در آنجا غرق جمال وجلال الهی شده بنابراین زاد و توشه سنگین میطلبد(حماسه و عرفان، ۱۳۷۸،ص۹۸-۱۰۲)
۲- عارف و صلح کل بودن عالم: منظور از صلح کل بودن عالم عارف به این معناست که از آنجایی که دید عارف، دید وسیعی است، بنابراین او با دیده تنگ به جهان نگاه نمیکند بلکه به جهان به چشم مجموعه ای مینگرد که با هم در صلح کامل هستند بنابراین هر آنچه که در جهان وجود دارد در جای خود خوب و وزیباست حتی جهنم و شیطان و.. . نیز مظاهری از رحمت الهی هستند از نظر عارف حتی جنگ و جهاد نیز گرچه ضروری باشد عین صلح است(همان،ص۱۰۳و ۱۰۴)
۳- هدف عارف از جنگ: همانگونه که در بالا ذکر شد، عارف در هر کاری فقط به نام و یاد خداوند می اندیشد. در جنگ نیز چنین است صرفا هدفش از جنگیدن، توحید و اعلای کلمه الله است. وی در جنگ موحد کامل است همانگونه که خداوند می فرماید:« و جعل کلمه الذین کفروا السفلی و کلمه الله هی العلیا»(سوره توبه، آیه ۴۰) این بیان درکلام امیرالمؤمنین (ع) – که در حقیقت به منزلۀ شرح قرآن است – به صورت گسترده تر و بازتری مطرح شده است: « کلمه الله هی العلیا و کلمه الظالمین هی السفلی » ( نهج البلاغه، حکمت ۳۷۳، بند ۲ ) وسیع تر از « الّذین کفروا » است. چون ممکن است کسی ظلم بکند ولی کافر نباشد. هدف عارف از جنگ بدست آوردن ارض و زمین و ناموس و آب و خاک نیست بلکه وی می جنگد برای خدا و قرآن و در پرتو قرآن نیز از خاک و آب و.. .. نیز دفاع میکند. وی می جنگد تا هم خودش آزاد شود و هم دیگران را آزاد کند(حماسه و عرفان، ۱۳۷۸، ص۱۱۵) و در این راه تمامی زن و فرزند و دیگران را نیز فدا خواهد کرد.چون اگر دین محفوظ باشد به حفظ سرزمین و امثال آن بها می دهد و میگوید: « من قتل دون ماله فهو شهید » (وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۲۲، مسلسل ۳- ۲۰۱۲۲)، « من قتل دون عیاله فهو شهید » (همان، مسلسل ۲۰۱۱۴)، « من قتل دون مظلمته فهو شهید » ( همان، مسلسل ۲۰۱۱۷/۱۸)
۴- سبقت رحمت بر غضب:
سبقت و امامت رحمت بر غضب از خصال عارفان است در حالی که دیگران چنین خصوصیتی ندارند. چون انسان هارا از این نظر به چند گروه می توان تقسیم کرد:
الف: بعضی از انسان ها خواسته ها، اغراض و امیال درونی خود را تعدیل نمی کنند در نتیجه خشم آن ها زمامدار سایر غرایزشان میشود.
ب: انسان هایی که از آن ها غضب و رحمت همتای هم است و هیچ کدام زمامدار و رحمت درون انسان نیست. گاهی غضب زمامداری میکند و گاهی رحمت. چنین انسان هایی در حد متوسط بین بهیمیت و انسانیت قرار دارند و هنوز راه معینی را انتخاب نکرده اند.
ج: انسان هایی که غضب آن ها را رحمت رهبری میکند و مظهر « یا من سبقت رحمته غضبه » ( بحار،ج ۹۵، ص ۲۳۲)؛ « أنت الله الذّی تَسعی رَحمَتُهُ أمام غَضَبُهُ » ( همان، ص۲۶۹) هستند و عبارت دیگر غضب مامور رحمت و یکی از عوامل اجرایی آن است. این ها همان مردان الهی و عارفان واصلی هستند که کارشان عبارت از مهر و وفای به دیگران است.
۵- دعای عارف:
عارف تا زمانی که از خداون اجازۀ تقاضا کردن و طلب پیدا نکند چیزی از او درخواست نمی کند. لذا خواستن و طلب کردن در دعای عارفان بسیار اندک است. وقتی می بیند خدا خریدار متاع اوست: « ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم » ( سورۀ توبه، آیۀ ۱۱۱ ) همراه تلاش، دعا میکند و میگوید: خدایا ! جان، مال، آبرو و سایر شئون را آوده ام که در راه دین تو نثار کنم و از تو میخواهم که آن را از من بپذیری و اگر چیزی تقاضا میکند برای این است که به دیگران یاد دهد که نیاز خود را چگونه با خدا در میان بگذارید. ( عرفان و حماسه، ص ۱۴۰ )
حضرت ایوب (سلام الله علیه ) همۀ مشکلات توانفرسا را تحمل کرد و چیزی از خداوند درخواست نکرد و فقط آن هنگام که اجازۀ تقاضا یافت، عرضه داشت: « أنّی مَسّنی الضّرّ و أنت أرحم الرّاحمین » ( سورۀ انبیاء، آیۀ ۸۳ »
فضیلت حماسه و عرفان
فضیلت حماسه و عرفان به سه بخش تقسیم میشود:
۱- فطری ترین معرفت، توحید است که گوهر آدمی به آن وابسته است.
۲- توحید کمال آدمی است و انسان هرمقدار که به توحید آراسته شود همان مقدار به کمال مطلوب خودش نزدیک میشود
۳- بین فضایل و کمالات تضادی وجود ندارد و موحّد به مقدار پیشرفت خود در مسیر توحید به این فضایل و کمالات گوناگون آراسته میگردد ( حماسه و عرفان، ص۸۷)
اکنون بحث در این است که: هریک از حماسه و عرفان فضیلتی است که اتصال به هرکدام از آن ها موجب کمال و افتخار و جمع بین آن ها نیز ممکن است.
جمع بین حماسه و عرفان
شکی نیست که هریک از حماسه و عرفان فضیلتی از فضایل انسانی و کمالی از کمالات جامعۀ بشری به حساب می آید. لیکن سؤال این است که: آیا جمع بین این دو فضیلت و کمال میسّر است ؟ آیا امکان دارد کسی از یک سو دارای روح لطیف و پرگذشت و از سوی دیگر دارای روح حماسی، سازش ناپذیری، سلطه ستیزی و عصیان در مقابل طغیان باشد؟ آیا روحی که دارای خصیصۀ جهاد و فداکاری و رزم و جنگ است، میتواند اهل زمزمه و نجوای با حق و ناله و ضجّه باشد ؟
البته ممکن است کسی در بخشی از تاریخ زندگی خود چهرۀ عرفانی پیدا کند و در بخش دیگر چهرۀ حماسی. بهعنوان مثال تاریخ از عده ای بهعنوان زهّاد ثمانیه یاد میکند که از جملۀ این هشت زاهد، ربیع ابن خُثَیم است. دربارۀ زهد و عبادت او مطالب فراوانی گفته اند. از جمله این که:
الف) مدت بیست سال به چیزی جز عبادت و ذکر خدا تکلّم نکرد(تحفه الأحباب، ص۱۴۷، شمارۀ ۱۹۸)
ب) حکایت شده است که با یک رکوع شب را به روز میرساند. وقتی که صبح می شد آه سردی می کشید ومی گفت: مخلصین سبقت گرفته اند و رفتند ولی ما ماندیم ( بحار، ج۸۲، ص۱۰۸)
ج) کاغذی در دستش گرفته و کلنات خودش را می نوشت و در شامگاهین از خود حساب می کشید و می گفت: سکوت کنندگان نجات پیدا کرده اند و ما ماندیم ( همان، ج ۶۸، ص ۲۸۴)
د) در خانۀ خود قبری کنده بود و هروقت که در قلب خویش قساوتی احساس می کرد، داخل قبر می شد و به صورت مرده ای دراز می کشید و می گفت: « ربّ ارجعون لعلّی أعمل صالحاً ترکتُ » ( خدایا مرا به دنیا برگردان، شاید بتوانم اعمال صالحی انجام دهم. مؤمنون، آیات ۹۹-۱۰۰) و آن گاه که از قبربیرون می آمد به خودش خطاب می کرد و می گفت: ای ربیع تورا برگرداندند، ببینم چه میکنی ؟ ( تحفه الأحباب، ص۱۴۸ )
با این همه عبادت معنویّت و زهدی که از او نقل میشود بر فرض صحّت و عدم اغراق و گزافه گویی، در زمینۀ اجتماعی و حماسی بسیار ضعیف بوده است. نقل شده که در جریان جنگ صفیّن او همراه با چهارصد نفردیگر پیش امیرالمؤمنین( علیه السلام) آمده و گفتند: با همۀ اعتقادی که به فضایل شما داریم، در حقانیّت این جنگ دچار شک شده ایم. مارا به جایی بفرستی که یقین داشته باشیم با کفّار می جنگیم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) سپاهی تشکیل داده و اورا به سر حدّات ری فرستاد. ( بحار، ج۳۲، ص۴۰۶)
در عین حال بعضی گفته اند: صاحب چنین اوصافی حاضر نبود که از یزید به بدی یاد شود و فقط می گفت: بازگشت آن ها به خداست و حسابشان هم با خداست. ( معجم رجال الحدیث، ج۷، ص ۱۶۸، شمارۀ ۴۵۱۵).
این نمونه ای بود از معنویّت خشک و عبادت بی رنج که امثال و نظایر آن در تاریخ فراوان است.
سرّ هماهنگی عرفان و حماسه
یکی از علل هماهنگی عرفان و حماسه این است که عارف هستی و هستی آفرین را آن چنان که باید می شناسد و عاشقانه به او دل می بندد، در نتیجه از دنیا و متعلقات آن کناره می گیرد. بنابراین عارف حقیقی از دنیا متنفّر و از خط و خال های خوش رنگ و فریب دهندۀ آن گریزان است اما نسبت به مردم و خدمت گزاری به مخلوقات اللهی شوق و عشق دارد چون در نظر او خدمت به مردم دنیاگرایی نیست بلکه عین آخرت طلبی است. همان طور که شجاع واقعی کسی است که تمام توانمندی هایش را در راه احیای اهداف والای مکتب و خدمت به خلق او صرف کند.
آنچه که فضیلت دارد و کاری بسیار سخت و در عین حال پسندیده است، اعراض از دنیا است نه گوشه گیری از جامعه. علی (علیه السّلام ) از یک طرف با گفتن « یا دنیا یا دنیا، إلیک عنّی… غرّی غیری لا حاجه لی فیک قد طلّقتک ثلاثاً رجعه فیها » ( نهج البلاغه، حکمت ۱۷). دنیارا چنان از خود طرد میکند که هرگز به حرم امن علوی راه ندارد و از طرف دیگر برای دستیابی به زعامت و رهبری جامعه آن همه تلاش و کوشش میکند که خطبۀ بلند و سوزناک « شقشقیه » بخشی از آن تلاش ها و کوشش هاست. معلوم میشود به دست گرفتن رهبری امت اسلامی برای اقامۀ عدل دنیا طلبی نیست بلکه عین آخرت گرایی است، هرچند که دنیا طلبانی مانند معاویه برای رسیدن به آن چشم و گوش بسته میتازند. ( حماسه و عرفان، ص ۱۵۵)
هارون بن فضل میگوید: در روز شهادت اما جواد(علیه السلام) در محضر امام هادی(علیه السلام) بودم. ناگهان گفت: « انا الله و انا الیه راجعون » پدرم جواد الائمه (علیه السلام) از دنیا رفت. از آن حضرت سؤال شد: شما از کجا فهمیدید ؟ فرمود: به خاطر این که ذلتی نسبت به خدای سبحان در خودم احساس کردم که سابقه نداشت؛ هارون بن الفضل قال: « رأیت أباالحسن علی بن محمد (علیه السلام) فی الیوم الّذی توفّی فیه أبوجعفر(علیه السلام) » فقال: « انا الله و انا الیه راجعون » مضی ابوجعفر (علیه السلام) فقیل له: « و کیف عرفت؟ » قال (علیه السلام) « لأنّه تداخلنی ذلّه الله لم اکن اعرفها». ( اصول کافی، ج۱، ص ۳۸۱ )
طبق این حدیث هرچه احساس ذلت در قبال خداوند بیشتر شود انسان به مقام معنوی بالاتری دست پیدا میکند تا اینکه به بالاترین مرحله که مرحلۀ نهایی است می رسد؛ در نتیجه به مرحلۀ نهایی مقام معنوی که همان امامت و خلافت مطلقۀ اللهی است، واصل میگردد.
یکی دیگر از علل هماهنگی حماسه و عرفان آن است که: گرچه عاطفه در مقابل غضب قرار دارد لیکن دین، دین عقل است و هریک از عاطفه و غضب زیر پوشش عقل، رهبری می شوند و از اعوان و انصار او هستند. عقل در راهنمایی های خود همۀ غرایز را تدبیر میکند در روند این راهنمایی است که گاهی دستور قساوت می دهد و زمانی فرمان عطوفت. به همین جهت ممکن است امتی در عین حال که اهل گرایش، نجوا، ناله و تضرع در پیشگاه حق است و روح لطیف و نرم دارد در برابر بیگانگان، ستم ستیز و سلطه ناپذیر باشد و اگر احیاناً بین نرم خویی و انعطاف پذیری و بین جنگ اختلاف و جدایی وجود دارد و در مقابل هم واقع می شوند. ( حماسه و عرفان، ص۱۵۸ )
قرآن کریم وقتی که هماهنگی بین صلح با متسالم و جنگ با مهاجم یا قساوت مقدس را در مسائل حقوقی مطرح میکند ابتدا می فرماید: شما در معاشرت با یکدیگر اهل تعاون و گذشت باشید و از اشتباهات یکدیگر بگذرید و بر گناه و عداوت اعانت و همکاری نکنید: « تعاونوا علی البرّ و التّقوی ولا تعاونوا علی الإثم والعدوان » ( سورۀ مائده، آیۀ ۲)
پس از بیان این اصل کلی، استحکام شیرازۀ زندگی خانوداگی را به مودّت و رحمت می داند و می فرماید: « و جعل بینکم مودهً و رحمهً » ( سورۀ روم، آیۀ ۲۱ ). ضرورت وجود عاطفه و گذشت در زندگی خانوادگی که نقطۀ شروع زندگی اجتماعی است از آن جهت است که راه مودّت و رحمت بین دو همسر، خانواده شکل می گیرد و فرزندان هم با مودّت و رحمت تربیت می شوند. سپس دربارۀ عطوفت و مهربانی در جامعه فرمود: « إنّما المؤمنون إخوه فأصلحوا بین أخویکم » ( سورۀ حجرات، آیۀ ۱۰ )
نقطۀ مشترکی که دو فضیلت عرفان و حماسه را به هم گره می زند وصف ممتاز « توحید در ترس » است که خداوند سبحان آن را طیّ دو حصر از خصایص علمای ربّانی می داند و برای این اختصاص، سهم به سزایی قایل است:
حصر اول: در بین مردم تنها عالمان دین که در رأس آنان انبیاء(علیهم السلام ) هستند و دیگران نیز افتخار شاگردی ایشان را دارند از خدای سبحان می هراسند؛ « انّما یخشی الله من عباده العلمؤا » ( سورۀ فاطر، آیۀ ۲۸ )
حصر دوم: مبلّغان رسالات الهی که اصالتاً انبیاء و مرسلین (علیهم السلام) و تبعاً علمای راستین اند فقط از خدا می ترسند و از احدی غیر او هراسی ندارند؛ « الّذین یبلّغون رسالات الله و یَخشَونَه و لا یَخشَونَ احداً الاّ الله » (سورۀ احزاب، آیۀ ۳۹ ) بنابر این، « فقط از خدا ترسیدن » نعمتی است که می تواند بین « عرفان » و «حماسه » جمع کند کسی که در ترس موحّد است یعنی فقط از خدا می ترسد و از احدی غیر او هراسناک نیست، بین عرفان و حماسه جمع میکند، او عارفی اهل خروش و فریاد است و فریادگری اهل معرفت و عرفان. هم اهل تعریف است و هم اهل تحمیس؛ زیرا زمزمه کردن شبانه بر اثر ترس از خداوند است و مبارزه داشتن روزانه بر اثر نترسیدن از غیر خدا؛ « رُهبانٌ باللیل واسدٌ بالنَّهار» ( اصول کافی، ج ۲، ص ۲۳۲ )
عارفان حماسه ساز و حماسه سازان عارف
از مجموع بحث های گذشته روشن شد که در سایۀ « کمال توحید »، جمع بین دو فضیلت والای عرفان و حماسه میسّر و بلکه لازم و ضروری است و ریشۀ این هماهنگی و وفاق را در قرآن کریم می توان یافت چنانکه نمونه های بارز آن در سنّت و سیرت ائمۀ معصومین (علیهم السلام) مشهود است.
مسئلۀ مورد عنایت در این بخش این است که سالکان کوی عترت طاهره (علیه السلام) نیز به مقدار معرفت توحیدی خویش و شناختی که از آن دارند، می توانند راه پیشوایان خود را طی کرده و این دو فضیلت را توأمان تحصیل نمایند؛ زیرا دستور ها و سیرۀ معصومین(علیه السلام) را از این منظر می توان به دو بخش عمده تقسیم کرد:
الف: تعلیماتی که جزو خصایص اهل بیت عصمت (علیه السلام) به شمار رفته و تحصیل آن مقدور دیگران نیست. ذیلاً به چند نمونه از آن اشاره میشود:
اول: حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامه ای که برای عثمان بن حنیف فرستاده، فرموده اند: « ألا و إنّ لکلّ مأمومٍ اماماً یقتدی به ویستضیءُ بنور علمه، ألا وإنَّ إمامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه ومن طعمه بقرصیه، ألا و إنّکم لا تقدرون علی ذلک، ولکن أعینونی بورعٍ واجتهادٍ وعفهٍ وسَدادِ… » ( نهج البلاغه، نامۀ ۴۵، بند ۴ ). آگاه باشید که هر مأمومی امامی دارد که به او اقتدا میکند و از پرتو فروغ او نور می گیرد. آگاه باشید که امام از شما از کالاهای دنیا به دو جامه و از غذاهای آن به دو قرص نان اکتفا کرده است. آگاه باشید که شما توانایی اینگونه زندگی کردن را ندارید، لیکن می توانید با ورع، تلاش، عفّت و پیمودن راه راست یاریم کنید.
دوم: وقتی که حضرت علی(علیه السلام) کیفیت غذای خود را تشریح میکند، می فرماید: برای این که بستگانم نان خوراکی مرا با روغن مخلوط نکنند، آن را در جایی می گذارم و بر آن مهر می زنم تا دستشان به آن نرسد و چیزی بر آن نیفزایند !؛ کان له سویق فی إناءٍ مختومٍ یشربُ منه فقیل له: « أتفعل هذا بالعراق مع کثره طعامه؟» فقال(علیه السلام): أما إنّی لا اختمه بُخلاً به ولکنی أکره أن یجعل فیه ما لیس منه و أکره أن یدخل بطنی غیر طبیب » ( بحار، ج ۴۰، ص ۳۲۵ )
سوم: صاحب کتاب « الغارات » از بعضی مشایخ خود نقل میکند که گفت: در خردسالی روز جمعه ای پدرم مرا به مسجد جامع کوفه برد و برگردن خود نشاند، دیدم علی بن ابی طالب(علیه السلام) در حالی که مشغول ایراد خطابه است، با حرکت دادن آستین مبارکش، خود را باد می زند. به پدرم گفتم: چون هوا گرم و جمعیت زیاد است، امیرالمؤمنین(علیه السلام) احساس حرارت و گرمی کرده، بدین وسیله خود را خنک میکند ؟ پدرم گفت: نه ! علی(علیه السلام) رنج گرما و سرما را احساس نمی کند و این برای این است که پیامبر در حق علی (علیه السلام) به درگاه خداوند دعا فرمودند که خداوندا اورا از سرما و گرما حفظ کن و از آزار و بلا نگهداری نما. مرحوم مجلسی می فرماید: گاهی در زمستان سرد آن حضرت را با یک پیراهن نازک مشاهده می کردند و در تابستان گرم با لباس ضخیم؛ وقتی می گفتند: آیا گرما و سرما اذیتت نمی کند ؟ می فرمود: بعد از آن دعای رسول خدا (ص)، گرما و سرما اذیتم نمی کند. ( بحار، ج ۹۲، ص ۸۶ )
جالب این است وقتی به آن حضرت گفته می شد: چرا این همه برخود سخت می گیرید ؟ می فرمود: «رأیت رسول الله (ص) یأکل أیبس من هذا ویلبس أخشَن من هذا[ وأشار إلی ثیابه ] فإن أنا لم آخذ بما أخذ به خفتُ أن لا ألحق به»؛ پیامبر خدا (ص) را دیدم که غذایی خشک تر از غذای من می خورد و لباسی خشک تر از لباس من می پوشید. اگر من به او اقتدا نکنم، می ترسم به او ملحق نشوم ( الغارات، ص ۵۵ ) و گاهی می فرمود: پدر و مادرم فدای کسی باد که سه روز پشت سر هم نان گندم نخورد و آرد نان او هرگز غربال نشد تا اینکه از دنیا رحلت کرد؛ « به أبی واُمّی من لم یشبع ثلاثاً متوالیهً من خُبز بُرٍّ حتی فارق الدنیا ولم ینخل دقیقه » ( الغارات، ص ۵۷ ) منظورش رسول خدا (ص) بود
چهارم: در جهان اسلام هیچ کس به اندازۀ امیرالمؤمنین حضرات علی بن ابی طالب(علیهم السلام) چهرۀ دنیا را نشان نداده است طوری که اگر کسی به عمق کلام آن حضرت دست پیدا کند هرگز به دنیا رغبت نخواهد کرد. و اگر دنیا موجودی دارای شعور می بود اولین اعتراض را، نسبت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) می کرد که تعابیر تندی دربارۀ آن به کار برده است نظیر: دنیا مانند افعی خطرناک و سمّی که پوستی نرم و زهری کشنده دارد: « إنّما مثل الدنیا مثل الحیّه لیّن مسّها و قاتل سمّها » ( نهج البلاغه، نامۀ ۶۸، این نامه خطاب به سلمان فارسی است ). پس ماندۀ لای دندان های گذشتگان: « ألا حُرٌّ یدع هذه اللُّماظه لأهلها » (نهج البلاغه، حکمت ۴۵۶ )؛ پست تر از استخوان خوک در دست بیمار جذامی: « والله لدنیا کم هذه أهون فی عینی من عِراق خنزیرٍ فی ید مجذومٍ » ( همان، حکمت ۲۳۶ ) چراگاه، حُطام و کاه و باخیز: « أیُّها النّاس متاع الدنیا حُطام موبیءٌ فتجنّبوا مرعاه…. » ( همان، حکمت ۳۶۷ ) در بعضی از تعبیرات دنیا را مخاطب قرار داده و می فرماید: ای دنیا ! قسم به خدا، اگر تو شخصی دیدنی می بودی و کالبد حسی می داشتی، بی درنگ حدود الهی را بر تو اقامه و اجرا می کردم: « إلیک عنّی یا دنیا.. . والله لو کُنتِ شخصاً مرئیاً و قالباً حسیّاً لأقمتُ علیک حدود الله… » ( همان، نامۀ ۴۵، بند ۲۳ )
ب: تعلیماتی که از کلیّت برخورداد بوده و عمل بدان، مخصوص معصومین(علیهم السلام) نیست بلکه میسور شاگردان و پیروان آنان نیز هست که به مقدار معرفت توحیدی هرکسی و مقدار شناخت او از مقام و موقعیّت أئمۀ اطهار(علیهم السلام) و سیرۀ آنان بستگی دارد. نظیر آنچه که اکنون محل بحث است. بهعنوان مثال سالارشهیدان حسین بن علی(علیه السلام) در غالب مقاطع حساس نهضت تاریخی کربلا، از تقابل متثمر و مبارزۀ دایمی دو جریان حق و باطل در طول تاریخ سخن گفته و آن را قضیه ای شخصیه نمی داند. مثلاً دربارۀ بیعت با یزید، نمی فرماید: «من» با«یزید» بیعت نمی کنم، بلکه سخن آن حضرت این است: هرگز کسی که « مثل من» می اندیشد، با کسی که «مثل یزید» فکر میکند، بیعت نخواهد کرد: « مثلی لا یبایع مثله » (بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۵ ) چنان که در پاسخ به مروان بن حکم که آن حضرت را به بیعت با یزید فراخوانده بود فرمود:«إنّالِله وإنّاإلیه راجعون، و علی الإسلام إذ قد بلیت الأمّه براعٍ مثل یزید »؛ آن روز که امت اسلامی به زمامداری مثل یزید مبتلا گردد، باید با اسلام وداع کرد و فاتحۀ آن را خواند. آنچه که اجمالاً می توان گفت، این است که: قرآن کریم در بسیاری از موارد بعد از بیان یک قضیۀ مشخص تاریخی، می فرماید: «کذلک نجزی.. ..» این تعبیر نشانۀ سنّت همیشگی الهی است (سورۀ صافّات، آیات ۸۰، ۱۰۵، ۱۱۰، ۱۲۱، ۱۳۱، سورۀ اعراف، آیۀ ۱۵۲، سورۀ طه، آیۀ ۱۲۷؛ سورۀ انبیاء، آیۀ ۲۹ و.. . )
عرفان در کلام امیرعارفان
امیر المؤمنین( علیه السلام ) هنگام تلاوت آیۀ مبارکۀ « رجالٌ لا تلهیهم ولا بیعٌ عن ذکرالله » ( سورۀ نور، آیۀ ۳۷) فرمود: « وما برح لله – عزّت آلاؤهُ – فی البُرهه بعد البُرهه و فی أزمان الفَتَرات، عباد ناجاهم فی فکرهم و کلّمهم فی ذات عقولهم » ( نهج البلاغه، خطبۀ ۲۲۲ ) خداوند در هر برحه ای از عصر و زمان بندگان صالحی دارد که با آنها مناجات میکند و در نهانخانۀ اسرارشان با آن ها سخن میگوید. سخن حضرت علی(علیه السلام) در مناجات آنها با خدا نیست بلکه سخن در مناجات خدا با آنهاست.. چون انسان می تواند با مناجات و راز و نیازهای عاشقانۀ خود آن قدر با خدا انس بگیرد و به او نزدیک شود که با او دلال ( یعنی که دوستی وارد حریم دوست خود شده، آن قدر به او نزدیک شود که بی پرده، صریح و خودمانی با او صحبت کند. امام سجاد(علیه السلام) در دعای ابوحمزه ثمالی عرض میکند: پروردگارا ! تو به ما دستور داده ای که انسان های صالح و اهل نجات باشیم، ما نیز همین را می خواهیم اما خیر و نجات جز در نزد تو یافت نمی شود. پروردگارا ! اگرچه هرچه دادی می پذیریم و در مقابل آنچه ندادی آرام هستیم، اما انتظار خیر فقط از تو داریم) داشته باشد و بگوید خدایا: اگر تو مرا به گناه کردن اخذ کنی من تو را به عفو کردن مؤاخذه میکنم! « إلهی إن أخذتنی بجرمی أخذتک بعفوک » ( مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه) در مقابل این گروه که دلشان در حقیقت حرم و مسجد الهی است، گروهی هستنتد که دلشان میدان پایکوبی هوس هاست. علی(علیه السلام) دربارۀ سیاه بختی این گروه فرمود: « ومن استشعر الشغف بها مَلأت ضمیره أشجاناً، لهنّ رقصٌ علی سُوَیداء قلبه » ( نهج البلاغه، حکمت ۳۶۷)؛هستۀ مرکزی و سویدای قلب و اعماق دل این گروه سالن رقص و میدان پایکوبی امیال و هواهای نفسانی، خاطرات و خیالات باطل، طمع ها و آرزوهای دراز آن هاست و خود صاحب دل بیچاره بی خبر و غافل است. توضیح اینکه: کسی که توبه میکند و توبۀ او مورد قبول خدا واقع میگردد بدان جهت است که ابتدا لطف خدا شامل حال انسان عاصی شده و اورا از خواب غفلت بیدار میکند. وقتی که وی از غفلت بیرون آمد از خود می پرسد: من در کجه هستم؟ چه کردم؟ چه باید بکنم؟ کجه می روم؟ کجا باید بروم؟ چرا خودم را فراموش کردم ؟ و… اینجاست که از گذشتۀ خود نادم و پشیمان میشود و در حقیقت از مسیری که طی می کرده به جای اول که همان فطرت توحیدی است برمی گردد چنین انسانی مؤفق به توبه (تاب به معنای رَجَعَ است و تائب یعنی راجع و رجوع کننده) گشته است. این، همان توبۀ اول خدا بر عبد است. مرحلۀ دوم توبۀ عبد به سوی خداست یعنی عبد آبقِ فراریِ غافل پس از بیدار شدن و از غفلت درآمدن، با ناله و انابۀ خود در درگاه خدا اظهار ندامت و پشیمانی از کار خود میکند. آنچه در میان ما بهعنوان« توبه » مشهور است همین مرحله است. مرحلۀ سوم باز هم توبۀ خدا برعبد است یعنی مجدداً لطف خدا شامل حال این بنده میشود، عذر خواهی و اظهار ندامت و پشیمانی عبد تائب را می پذیرد و اورا به سمت خود می برد:« ألم یعلموا أن الله هو یقبل التوبه عن عباده » ( سورۀ توبه، آیۀ ۱۰۴». آیۀ شریفۀ « ثمّ تاب علیهم لیتوبوا إنّ الله هو التواب الرحیم » ( سورۀ توبه، آیۀ ۱۱۸) اشاره به مجموع این سه توبه کرده است.
بنابراین همیشه توبۀ عبد به سوی خدا محفوف( احاطه شده ) به دو توبه از جانب خدا بر عبد است یعنی همواره انسان موفق به توبه، بین دو لطف الهی قرار می گیرد. ( حماسه و عرفان، ص ۱۸۱-۱۸۰ )
آمیزۀ عرفان و حماسه
دعای عرفۀ امام حسین(علیه السلام) گرچه نیایش و راز و نیاز به درگاه بی نیاز است اما راز و رمز مبارزه و قیام علیه نظام سلطه گری در آغاز آن مورد توجه و عنایت ویژه قرار گرفته است. چون امام حسین(علیه السلام) وقتی که در این دعا بهترین نعمت هایی را که خدا به او داده، می شمارد و در برابر آن نعمت ها خدا را می ستاید، عرض میکند: پروردگارا توکه نظام آسمان ها را آفریده ای، توکه جبابره (سلطه گر، متکبّر، طغیانگر) را در هم می کوبی، توکه.. .، نسبت به من لطف و احسانی بسیار بزرگ و با ارزش روا داشته ای و آن لطف و احسان این بود که آن قدر در آفریدنم صبر کردی تا دوران سیاه جاهلیّت سپری شد و دوران کفر رخت بر بست، نظام اسلامی مستقرّ شد آن گاه مرا در نظام و دولت اسلامی به دنیا آوردی: « لا تخرجنی لِرَأفَتَک َ بی و لطفک لی و احسانک الیّ فی دوله أئمه الکفر.. .» ( مفاتیح الجنان، دعای عرفۀ امام حسین(علیه السلام) )
اگر محقق و تحلیلگر منصف، این جملات دعای عرفه را در کنار سایر سخنان حماسی آن حضرت که در مسیر تاریخی کربلا بیان کرده قرار دهد، حتی اگر صاحب سخن را نشناسد تصدیق خواهد کرد که چنین کسی که در برابر هیچ قدرتی تمکین نمی کند و ذره ای ترس از غیر خدا در حریم قدس او راه ندارد. لذا با آنکه همۀ خیر خواهان و خیر اندیشان ظاهر بین و سطحی نگر و احیاناً راحت طلب به ایشان می گفتند: فعلاً عراق آشوب است، حجاز در آستانۀ خطر است، رفتن به عراق مانند ماندن در حجاز مصلحت نیست، شما جای امنی را انتخاب کنید و به آنجا بروید، می فرمود: « لو لم یکن فی الدّنیا ملجأ ولا مأوی لَما بایعتُ یزید بن معاویه» ( بحار، ج۴۴، ص ۳۲۹)
مراتب عرفان در کلمات امام حسین(علیه السلام)
آن حضرت در اوایل دعای عرفه از خداوند مقام احسان را طلب میکند و عرضه می دارد: « أللّهم اجعلنی أخشاک کأنّی أراک» ( مفاتیح الجنان، دعای عرفه )؛ اما مقداری که پیش تر می رود و اوج بیش تری می گیرد، محتوای بلند « إلهی تردّدی فی الآثار یوجب بُعد المزار فاجمعنی علیک بخدمهٍ توصلنی إلیک کیف یستدلّ علیک بما هو فی وجوده مفتقر إلیک ؟أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک ؟ متی غبت حتّی تحتاج إلی….» (همان) را بر زبان جاری میکند. اینجه دیگر بحث از گویا « کانّ » تورا می بینم، نیست. بلکه « أن » است که مقام « کأنّ » نشسته است یعنی مطلوب آن حضرت واقعاً و حقیقتاً دین است نه « کأنّ و گویا » دیدن.
لذا به خداوند عرض میکند: آن کسی که تورا نمی بیند کور است. جملۀ « عمیت عین لا تراک علیها رقیباً » نفرین نیست تا کسی در ترجمۀ آن بگوید: چشمی که تورا نمی بیند کور گردد، بلکه جملۀ اخباری است و لذا در ترجمۀ آن باید گفت: دیده ای که تورا نمی بیند هم اکنون کور است.
در جامعیت و استقامت آن حضرت همین بس که او نه تنها در حال سلامت و شرایط عادی این جملات عارفانه را از سر تسلیم و رضا به درگاه خدا عرضه می دارد بلکه آن گاه که در عصر عاشورا از اسب بر زمین می افتد مورد تهاجم گرگ های گرسنۀ کربلا ( عُسلان الفَلَوات ) قرا می گیرد، نیز میگوید « صبراً علی قضائک یا ربّ لا إله سواک یا غیاث المستغیثین ما لی ربّ سواک ولا معبود غیرک صبراً علی حُکمَک یا غیاث من لا غیاث له.. .» ( مقتل مقرم، ص ۲۸۳)؛ بر فضای تو صبر میکنم ای پروردگاری که غیر تو الهی نیست. ای پناهِ پناه جویان ! غیر از تو پروردگار و معبودی برایم نیست. ای پناهِ بی پناهان ! بر حکم تو صبر میکنم.. …. آنچه در این سخنان مطرح است خدارا با چشم دل ( نه با چشم سر) دیدن، تسلیم وی بودن و رضایت به قضای الهی دادن است و بس ( حماسه و عرفان، ص ۲۳۵-۲۳۴ )
مرحوم سیّد حیدر آملی(قدّس سرّه) در شرح سفر مُلکی و ملکوتی خود در حالی که بیش از سی سال نداشت میگوید: در بسیاری از حالات دو چیز بر زبانم جاری می شد: یکی آیۀ شریفۀ « و من یخرج من بیته مهاجراً إلی الله و رسوله ثمّ یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله و کان الله غفوراً رحیما» ( سورۀ نساء، آیۀ ۱۰۰) و دیگری شعر:
تَرکتُ الخلق طرّاً فی هواکا وأیتمتُ العیال لکی أراکا
فلو قطّعتنی إرباً فإربا ( نفس المهموم، ص ۱۹۲) لمل حَنّ الفؤادَ إلی سواکا (جامع الاسرار و منبع الأنوار، مقدمۀ عربی، ص۱۱)
جلوه های حماسی عاشورا
حادثۀ عظیم عاشورا مملوّ است از پایمردی ها و حماسه هایی که امام حسین(علیه السلام) و اصحاب بزرگوار آن حضرت قهرمان آن بوده اند، لذا این بُعد از ابعاد آن حادثۀ جاوید بیشتر از سایر ابعاد جلوه کرده و از برجستگی ویژه ای برخوردار است، اکثر مردم، کربلا را از این دریچه می نگرند و آن را با این خصوصیت می شناسند. مجموع این پایمردی ها و دلاوری ها را می توان به دو بخش حماسه های امام حسین(علیه السلام) و حماسه های اصحاب و یاران تقسیم کرد.
اول: حماسۀ امام حسین(علیه السلام)
در رابطه با حماسۀ امام حسین(علیه السلام) اکتفا میکنیم به نمادی از کلمات آن حضرت که در مجموعۀ حرکت، از مدینه تا لحظات شهادت بیان فرموده اند:
الف) برخورد حماسی با حاکم مدینه (ولید بن عتبه بن ابی سفیان): بعد از مرگ معاویه، ولید بن عتبه، امام حسین(علیه السلام) را به استانداری مدینه اِحضار کرد و بیعت با یزید را به وی پیشنهاد نمود. امام(علیه السلام) در این برخورد –که سرفصل این بخش از مبارزات حضرت است و قبل از انتشار رسمی خبر مرگ معاویه شروع شد – بعد از ذکر فضایل و کمالات خود و تذکّر خصال زشت یزید فرمود: « مثلی لا یبایع مثله »( بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۵ ) مثل من با مثل یزید بیعت نمی کند. و در بعضی از نقل ها آمده است که فرمود: « از جدم شنیدم که فرمود: خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است، چگونه با چنین افرادی بیعت کنم ؟؛ « لقد سمعتُ جدّی رسول الله(ص) یقول: إنّ الخلافه محرّمه علی ولد أبی سفیان، و کیف أبایع أهل بیتٍ قد قال فیهم رسول الله هذا؟ » ( همان، ص ۳۱۲ )
ب) با مروان بن حکم: روز بعد، مروان در مقام نصیحت و خیر خواهی پیشنهاد بیعت با یزید را تکرار کرد. امام حسین(علیه السلام) با جدیّت تمام و بدون کوچکترین عقب نشینی جواب داد: « إنّا لله و إنّا إلیه راجعون» و علی الإسلام السلام إذا بلیت الأُمّه براعٍ مثل یزید. یا مروان أترشدنی لبیعه ِ یزیدٍ و یزید رجل فاسق؟… » (مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۵)؛اگر امّت اسلامی به سرپرستی مثل یزید مبتلا شود با اسلام باید وداع کرد (یعنی با حاکمیّت یزید اسلام خواهد مرد. لذا کلمۀ استرجاع راذ که هنگام شنیدن خبر مرگ کسی میگویند، باید بر زبان جاری شود). ای مروان مرا ارشاد و راهنمایی به بیعت با یزید میکنی در حالی که او مرد فاسقی است ؟ پراکنده گویی کردی و حرف نامربوطی زدی و من به خاطر این کلام سرزنشت نمی کنم چون تو همان ملعونی هستی که هنوز در صلب پدرت (حکم بن عاص) بودی و پیامبر خدا تورا لعنت کرد.و کسی که مورد لعن رسول خدا (ص) قرار گرفت از او بعید نیست که به بیعت با یزید فرا بخواند. از من دور شو ای دشمن خدا، که مرا با تو سنخیتی نیست. چون من از اهل بیت رسول الله (ص) هستم، حقّ در میان ماست و از زبان ما جاری میشود.. … (حماسه و عرفان، ص ۲۶۳)
ج) در پاسخ محمّد حنیفه فرمود: « یا أخی والله لو لم یکن فی الدّنیا ملجأ ولا مأوی لَما بایعتُ یزید بن معاویه » (بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۹) برادر ! به خدا قسم اگر در تمام دنیا هیچ پناهگاهی برایم نماند، دست بیعت به سوی پسر معاویه دراز نخواهم کرد.
حضرت امام خمینی(ره) شاگرد همین مکتب بود که پس از اخراج اجباری از عراق و ممانعت از ورود به کویت، فرمود: پیش من مکان معینی مطرح نیست، عمل به تکلیف الهی مطرح است، مصالح عالیۀ اسلام و مسلمین مطرح است. ( صحیفۀ نور،جلد ۱، ص ۵۸۷)
د) خطبۀ مکه: « خُطّ الموت علی وُلد آدم مخطّ القلاده علی جید الفتاه وما أولهنی إلی أسلا فی اشتیاق یعقوب إلی یوسف…» ( بحار، ج ۴۴، ص ۳۶۶ ) مرگ برای انسان سرنوشت حتمی است و برگردن او آویخته شده است چنان که گردنبند بر گردن دختران آویخته میشود. آن قدر مشتاق دیدار نیاکانم هستم که که یعقوب(علیه السلام) مستاق دیدار یوسف(علیه السلام) بود.
ه) برخورد با حرّ: حرّ در برخورد با امام حسین(علیه السلام) و انجام ماموریت خویش، آن حضرت را تهدید به جنگ کرد. امام حسین(علیه السلام) برآشفت و فرمود: « أفبا الموت تخوّفنی و هل یعدو بکم الخطب أن تقتلونی؟» (ارشاد، ج ۲، ص ۸۱) فرزند علی بن ابی طالب(علیه السلام) است که وقتی با اشعث بن قیس(لعنه الله) بحث میکند و اشعث آن حضرت را تهدید به ترور میکند، همین جمله را می فرماید: « أباالموت تُخوّفنی أو تُهدّدنی؟ فوالله ما اُبالی وقعتُ علی الموت علیّ »؛ آیا مرا از مرگ می ترسانی یا به آن تهدید میکنی؟ به خدا قسم باک ندارم که بر مرگ واقع شوم و با توجه، اراده و اختیار خویش به سوی آن بروم یا این که مرگ به طور ناگهانی به سراغ من آید.( بحار، ج ۴۲، ص ۲۳۳) بین بریر و شمر مشاجره ای در شب عاشورا در گرفت و شمر ملعون، بریر را تهدید به مرگ کرد. بریر در جواب گفت: آیا مرا از مرگ می ترسانی ؟ به خدا قسم مرگ با پسر پیامبر خدا (ص) پیش من از حیات و زندگی با شما عزیزتر است. به خدا قسم به شفاعت پیامبر(ص) نمی رسد امتی که خون ذریه و اهل بیت اورا ریخته باشد؛« أباالموت تخوّفنی؟ والله إنالموت مع ابن رسول الله أحب الیّ من الحیاه معکم، والله لانالت شفاعه محمد(ص) قوماً أراقوا دماءَ ذریته و أهل بیته». (مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۲۵۱)
و) در منزل شقوق: در این منزل مردی که از کوفه می آمد گزارشی از اوضاع نا بسامان آنجارا به اطلاع امام حسین(علیه السلام) رساند. آن حضرت چند بیت شعر خواندند که یکی از ابیات آن این است:
وأن تکن الأبدان للموت أنشأت فقتل امرءِ فی الله بالسّیف فضل( مقتل خوارزمی، ص ۲۲۳)
اگر بدن برای مرگ و مردن آفریده شده پس کشته شدن آدمی با شمشیر در راه خدا بهتراست.
ز) منزل بیضه: « أنّ رسوا الله (ص) قد قال فی حیاته: من رأی سلطاناً جائراً، مستحلّاً لحرم الله، ناکثاً لعهد الله، مخالفاً لسنه رسول الله یعمل فی عباد الله بالإثم والعدوان ثمّ لم یغیّر بقول ولا فعل کان حقیقاًعلی الله أن یدخخله مدخله…» (مقتل خوارزمی، ص ۲۳۴) پیامبر خدا (ص) فرمود: هرکس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدارا حلال می شمارد، عهد الهی را می شکند، با سنّت رسول خدا مخالفت میکند، مطابق میل خود و از روی گناه و عداوت در میان بندگان خدا عمل میکند سپس نسبت به تغییر آن اقدام قولی یا عملی نکند، برخداست که چنین کسی را در جایگاه همان ظالم داخل کند.. … آن گاه حضرت جنایات بنی امیّه را برشمرد.
این جمله که بعضی آن را متن نامۀ حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) دانسته اند و بعضی سخنرانی امام، علاوه بر اینکه محل ایراد سخنرانی را نیز مختلف ذکر کرده اند، نه تنها حکایت از روح سازش ناپذیری و ارادۀ جدّی و عزم جزم آن حضرت میکند بلکه کاشف از آن است که آن حضرت تلاش میکند تا آن روحیۀ حماسی را به جامعه نیز منتقل کند.
ح) در کربلا: امام حسین(علیه السلام) بعد از رسیدن به کربلا د رخطبه ای اوضاع زمانۀ خود را تشریح کردند و در ضمن آن فرمودند: « لیرغب المؤمن فی لقاء ربّه حقّاً حقّاً فإنّی لا أری الموت إلّا سعاده والحیاه مع الظالمین إلّا برماً » ( بحار، ج ۴۴، ص ۳۸۱) اگر مؤمن در چنین شرایطی برای لقای پروردگارش رغبت و فداکاری کند سزاوار و شایسته است. من در چنین شزایطی مرگ را جز سعادت و حیات و زندگی با ستم کاران را جز ننگ و خواری نمی بینم.
ط) بیعت ذلیلانه: وقتی که در روز عاشورا پیشنهاد بیعت به آن حضرت می شد، کلماتی می فرمود که بعضی از آن ها شعار امت اسلامی و شیعیان آن حضرت شد: « والله لا اُعطیکم بیدی إعطاء الذلیل ولا أفرّ فرار العبید »؛ به خدا قسم نه دست ذلت برای بیعت با شما دراز میکنم و نه مانند بردگان فرار میکنم. «موتٌ فی عزٍّ خیر من حیاهٍ فی ذلٍّ »؛ مرگ با عزت زعیش با مذلت بهتر است. « الموت خیرٌ من رکوب العار والعار أولی من دخول النّار » ( بحار، ج ۴۴، ص ۱۹۲-۱۹۱ ) مردن بهتر از سوار شدن بر مرکب ننگ است و پذیرفتن ننگ بهتر از داخل شدن در آتش خشم و غضب خداست. کنایه از این که لازمۀ بیعت فقط ننگ و ذلت دنیایی نیست، بلکه داخل شدن در آتش و خذلان اخروی را نیز به همراه دارد که قابل قیاس با ننگ دنیایی نیست.
دوم: حماسه های اصحاب
پایمردی و استقامتی که اصحاب امام حسین(علیه السلام) در حادثۀ عظیم عاشورا به خرج دادند و حماسه ای که در آن صحنه آفریدند دوست و دشمن را به شگفتی واداشت. به این اعتراف توجه فرمایید:
کعب بن جابر قاتل بریر، که یکی از سربازان ارزشمند امام حسین(علیه السلام) بود در وصف شهدای کربلا اینگونه سروده است:
لم تَرَ عَینی مثلهم فی زمانهم ولا قبلهم فی النّاس إذ أنا یافعُ
أشدّ قِراعاً بالسیوفِ لدی الوغا ألا کلّ من یحمی الذِّمار مقارع
وقد صبروا للطّعن والضّری جُسّراً وقد نازلوا لو أنّ ذلک نافع ( سفینه البحار، ج ۵، ص ۴۱)
یعنی چشم من مانند آنان را در میان مردم ندید / نه در زمان خودشان و نه در گذشته که من به سن بلوغ رسیده وجوان بودم. هنگام جنگ و درگیری با شمشیرشان شدیدترین ضربه و کوبندگی را داشتند / البته هرکسی که از شرافت، آبرو و حیثیّت خود دفاع و حمایت میکند باید کوبنده و سخت باشد. در مقابلِ ضربه و شمشیر شجاعانه صبر و استقامت می کردند / اگر احساس می کردند که دست به گریبان شدن و رویارویی نفعی دارد، رویارویی می کردند.
حماسه و شجاعت فرزندان اما حسین(علیه السلام) و یاران با وفای آن حضرت که هرکدام به نوبۀ خود حماسه هایی آفریدند، و شجاعانه در برابر لشگریان کفر جنگیدند و عاشقانه به شهادت رسیدند، که شرح آن حماسه ها از حوصلۀ این بحث خارج است و فقط به ذکر نام آن سرداران دلاور و شهادت طلب اکتفا میشود.۱- حضرت ابوالفضل عباس(علیه السلام): شجاعت هایی که حضرت ابوالفضل(علیه السلام) در شب و روز عاشورا از خود نشان داد فراتر از آن است که در ضمن این بحث های کوتاه قابل بررسی و احصا باشد ۲- حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) و حضرت زینب (سلام الله علیها) که هرکدام به نوبۀ خود در کوفه و شام در مجلس یزید با بیان گوهر بار و شیرین خود حماسه ای آفریده و خاندان بنی امیّه را سرکوب کردند. ۳- حضرت علی اکبر(ع) فرزند حضرت امام حسین(علیه السلام) ۴- حضرت امام قاسم (ع) فرزند حسن(علیه السلام) ۵ – عباس بن شبیب شاکری ۶- غلام ترکی: او قاری قرآن و غلام امام حسین(علیه السلام) بود، وقتی به میدان جنگ می آمد رجز می خواند ۷- حبیب بن مظاهر ۸- جون، غلام ابوذر غفاری ۹- اَنَس کاهلی ۱۰- حرّبن یزید ریاحی ۱۱- مسلم ین عوسجه
نتیجه گیری
ابن سینا (قدی سرّه) زهد را چنین تفسیر میکند: روبرگرداندن از لذت دنیا و خوشی ها و پاکی های آن زهد است و کسی که دارای چنین وصف پرهیزی و اعراضی باشد زاهد است؛« ألمُعرض عن متاع الدّنیا و طیّباتها یخصّ باسم الزاهد » ( ألإشارات والتنبیهات، ج ۳، ص ۳۶۹). البته بین زهد و انزوا باید فرق گذاشت. منظور از زهد همان ترک دنیاست نه ترک تعلیم و تزکیۀ نفوس و رهایی از خدمت به جامعه، که معنای انزواست. انسانِ عارفِ زاهدِ صاحب یقین برای نشر توحید و خدمت به موحّدان جامعه و تزکیۀ نفوس از هیچ کوششی دریغ نمی کند. حضرت علی(علیه السلام) فرمود: ألمرأ بأصغریه بقلبه ولسانه إن قاتل قاتل بجنان و أن نطق نطق ببیان » ( شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۱۳۳) ارزش آدمی به دو عضو کوچک او وابسته است: قلب و زبان. اگر بجنگند با قلب و دلش می جنگد و اگر سخن بگوید و خواستۀ درونی خود را ابراز کند با زبانش اظهار میکند. در نتیجه اگر کسی از لحاظ دل، دلیرو از جهت زبان گویا بود هم از جهت قلب در معرفت خدا و حمایت از یاد او موفق استو هم از لحاظ زبان در نشر نعارف دینی و تزکیۀ نفوس و خدمت به جامعه کامیاب.
مرحوم بوعلی عبادت را چنین معنا کرده است: انجام فرایض و نوافل و مواظبت بر کارهای عبادی اعم از واجب و مستحب مانند نماز، روزه و… عبادت است و کسی که واجد چنین وصف ثبوتی و تحصیلی باشد عابد است؛ « والمواظب علی فعل العبادات من القیام والصیام و نحوهما بخصّ باسم العابد » ( ألإشارات والتنبیهات، ج ۳؛ ص ۳۶۹)
وی در تعریف عرفان میگوید: توجه مستمر درونی و انصراف فکری به طرف قدس جبروت به منظور تابش نور حق، عرفان است و کسی که دارای چنین وصف نفسانی بوده ودر جمع خاطرات موفق باشد عارف است؛ « والمتصرف بفکره إلی قدس الجبروت مستدیماً لشروق نور الحقّ فی سرّه یخصّ باسم العارف » ( همان )
عبادت غیر عارف نیز خرید و فروش یا اجاره و اجرتی بیش نیست گویا در دنیا کار میکند تا اجرت مزدوری خود را در آخرت دریافت نماید. ولی عبادت عارف عبارت است از ریاضت و تمرین دادن همۀ نیروهای درونی تا ازقلمروی طبیعت رها و آزاد شود و با رسیدن به منطقۀ ماورای طبیعت به اوج عروج معراج اولیا واصل گردد.
آنچه در گفتار بوعلی سینا (رحمه الله) آمده بهویژه آنچه دربارۀ زهد عارفان فرموده است، برگرفته از نصوص دینی است؛ زیرا ریشۀ این سخن نغز همان گفتار بلند امیر زهدپیشگانِ عارف، حضرت علی (علیه السلام) است که در اوصاف پرهیزکاران فرمد: « عظم الخالق فی أنفسهم فصغر ما دونه فی أعینهم » ( نهج البلاغه، خطبۀ ۱۹۳، بند ۵ )
حضرت امام سجاد (علیه السلام) در مناجات العارفین ضمن برشمردن بسیاری از اوصاف و شرایط ویژۀ عارفان، نتلیج و آثار عرفان را چنین بیان میکند: « قرّت باالنِظر إلی محبوبهم أعینهم.. . وربحث فی بیع الدّنیا بالآخره تجارتهم » ( مفاتیح الجنان، مناجات خمسه عشر، مناجات العارفین) خدایا.. .چشم های عارفان را با نظر به جمال دل آرای محبوبشان روشن و تجارتشان در فروش دنیا و خرید آخرا چه پر سود است.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) می فرماید: بهترین میوۀ یقین عارفان همانا زهد و رهایی از دنیاست؛ « ثمره الیقین الزهاده » ( شرح غررالحکم، ج ۳، ص۳۲۴)
در نهایت می توان به این نتیجۀ کلی رسید که اگر عرفان و حماسه هردو در یکجا جمع شود می تواند در طول زندگی تاریخ بشریّت ماندگار باشد و به تمام انسان هاید روی زمین درس عبرت بدهد. ولی هرکدام به تنهایی نمی تواند در جامعه اثر گذار باشد. در تاریخ اسلام افراد فراوانی را می توان یافت که با تقوا و پرهیزکاری در راه خدا جنگیدند و هدف از این کار فقط رضایت الهی مدّ نظر آنها بود که سرانجام به نتیجه و آرزوی خود رسیدند.
منابع و مآخذ
ألإرشاد، شیخ مفید ( ۳۳۶-۴۱۳ ه.ق ) موسسۀ آل البیت، چاپ اول ۱۴۱۶ ه.ق.
ألإشارات والتنبیهات، ابوعلی سینا ( ۳۷۱-۴۲۷ ه.ق) با شرح خواجه نصیر طوسی و شرح الشرح قطب الدین رازی، چاپ حیدری، ۱۳۷۷ ه.ق
بحار ألأنوار، علّامه محمد باقر بن محمّد تقی مجلسی (۱۰۳۷- ۱۱۰ هجری) دارإحیاء تراث، بیروت، ۱۴۰۳ ه.ق
تحفه الأحباب فی نوادر آثار الاصحاب، حاج شیخ عباس قمی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ حیدری، ۱۳۷۰ ه.ش
جلوه های عرفان چهره های عارفان، علی اصغر حلبی، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۳ ه.ش
حماسه و عرفان، آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم، ۱۳۷۸ ه.ش
سفینهالبحار و مدینهالحکم والآثار، حاج شیخ عباس قمی، دارالسوه، چاپ دوم، ۱۴۱۶ ه.ق
شرح غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد آمدی (م ۵۱۰ ه) توسط جمال الدین محمّد خوانساری، انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۷۳ ه.ش
صحیفۀ نور ( مجموعۀ رهنمودهای امام خمینی (ره) )، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۱ ه.ش
عرفان و دموکراسی، محمّد رضا درویش، تهران، چاپ اول ف ۱۳۷۸ ه.ش
عرفان و شریعت، سید یحیی یثربی، انتشارات کانون اندیشۀ جوان، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۶ ه.ش
عرفان و فلسفه، و. ت. استیس، ترجمۀ بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران، تهران، چاپ سوم، ۱۳۶۷ ه.ش
عرفان عاشورایی، محمّد جواد رودگر، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، ۱۳۸۸ ه.ش
الغارات، ابی هلال ثقفی، تحقیق سید عبدالزهرا حسینی، دارالکتاب الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۰ ه.ق
فرهنگ معین، دکتر محمّد معین ریال انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم، ۱۳۷۱ ه.ش
قرآن کریم
کافی«اصول، فروغ و روضه » شیخ کلینی محمِد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی ( م ۳۲۸ ه.ق )
معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، آیت الله سیدابوالقاسم خوئی، افست مدینه العلم، قم
مفاتیح الجنلن، حاج شیخ عباس قمی، با ترجمۀ موسوی دامغانی، انتشارات پیام آزادی،چاپ سوم،۱۳۷۳ ه.ش
مقتل الحسین (علیه السلام ) للخوارزمی، ابوالمؤید الموفق بن احمد المکی اخطب خوارزم (م۵۸۶ ه) نحقیق شیخ محمّد سماوی، مکتبه المفید
مقتل الحسین (علیه السلام) عبد الرزاق الموسوی المقرم، دارالثقافه، چاپ دوم، ۱۴۱۱ ه.ق
نفس المهموم، حاج شیخ عباس قمی، ترجمۀ حاج میرزا ابوالحسن شعرانی ف کتاب فروشی علمیۀ اسلامیۀ، ۱۳۷۴ ه.ق
نهج البلاغه، سیّد رضی، محمّد بن حسن بن موسی (۳۵۹-۴۰۶ )، تحقیق صبحی صالح، چاپ شده همراه « المعجم المفهرس لألفاظ نهج البلاغه »، اثر مؤلّفان: محمّد دشتی و سیّد محمد کاظم محمدی
وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی،( ۱۱۰۴)، تحقیق موسسۀ آل البیت، قم ۱۴۱۴ ه.ق