«بازگشت به عفاف» قسمت اول
مقدمه :
چنان که استحضار دارید مفهوم «حجاب و عفاف» برای عموم جوامع بشری بویژه جامعه اسلامی می تواند از ابعاد گوناگون مورد توجه، بازبینی و بررسی قرار گیرد. در حال حاضر نیز موضوع یاد شده حجم گسترده ای از گفتگوهای علمی، فقهی، فلسفی ، جامعه شناختی، روان شناختی و … را به خود اختصاص داده ،حتی در برخی از محافل بین المللی و جوامع غیر اسلامی نیز تبدیل به نوعی گفتمان اجتماعی گردیده است. از طرفی شاهد طرح نوعی شعار «بازگشت به عفاف» و دعوت مجدد انسان به عفیفانه زیستن هم در سطوح نظریه پردازی های انسانی اجتماعی می باشیم .
حال که چنین فضای نسبتا مساعد جهانی برای مقوله حجاب و عفاف، به عنوان یکی از مطالب فطری بشر مشاهده میشود، برای جوامع مسلمان بویژه زنان مسلمان فرهیخته ومحقق نوعی تکلیف وحتی واجب اجتماعی است که از یکسو با نگاهی ژرف و نو به مبانی و پایه های فطری و قرآنی آن پرداخته و از دیگرسو، خود عامل و احیاگر واقعی حجاب و عفاف باشند، تا تغذیه کننده عرصه های فکری انسان قرن ٢١ در مقوله الهی آسمانی ، حجاب و عفاف باشند،انشاءالله.
مبحث یکم:
آنچه که در مبحث حجاب و عفاف از منظر جدید باید بررسی شود به طور کلی در دو بخش :
الف) مباحث نظری و بنیادین
ب)مباحث کاربردی ومدیریت اجتماعی ،قابل تبیین می باشد وبا اختصار در این مقاله بدان پرداخته خواهد شد.
مباحث نظری و بنیادین:
نظام توحیدی آفریش بر چهار اصل حکیمانه استوار است که عبارتند از :
1- نظام وحدت . براساس نظام وحدت،همه مخلوقات از یک مبدا به سمت یک هدف واحد در حرکتند .
٢- نظام هدایت. بر اساس نظام هدایت،همه مخلوقات به سمت آن هدف واحد هدایت میشوند .
٣- نظام عدالت. بر اساس نظام عدالت،همه مخلوقات با آهنگی متعادل ونظامی عادلانه درهستی سیرمیکنند.
۴- نظام تفاوت. بر اساس نظام تفاوت همه مخلوقات درنقش های متفاوت برای هدفی واحد طراحی شده اند.
در خصوص سه اصل اولی به دلیل عدم نیاز در این بحث ، صرف نظر کرده و در اصل چهارم بر حسب ضرورت و به مقدار اندک بسنده خواهیم کرد. امید است توفیق الهی شامل حال شده و نگارنده و خواننده، دامنه بحث را برای آیندگان وسعت بخشند .
بر مبنای اصل چهارم یعنی نظام تفاوت ، همه موجودات در مدارهای معین ذاتی وخدادادی و در چارچوب قانون کلی زوجیت (1) در نظام هستی در حرکتند .
در مدار انسانی، دو عنصر مذکر و مونث با دو نقش متفاوت به عنوان اشرف مخلوقات و اشرف زوجهای هستی ، باید حرکتی با میل و نقش آفرین را بدون آسیب رساندن به سایر مدارهای هستی ، از خود به نمایش بگذارند، تا به آن سمت و سوی نهایی که هدف نهایی از آفریش انسان می باشد، برسند.
لذا ایفای چنین نقش بی بدیل ، در انسان دو نوع تولد را مفهوم و معنا می بخشد :
1- تولد اولیه، که از مادر زاده میشود و بالقوه انسان است.
٢- تولد ثانویه، که با حرکت تدریجی اش بسوی انسل بالفعل شدن و در محیط رشد متناسب ، خود را شکوفا کند و دست به ایفای نقشر بزند. لذا محیط بروز و ظهور استعدادهای انسان وشکوفایی اش در این محیط را محل تولد ثانویه او می نامند.
با مقدماتی که گذشت وارد اصل موضوح میشویم؛ اینکه انسان برای تولد ثانویه اش نیاز به محیط مناسب رشد و شکوفایی و زایش فکری دارد .
از طرفی خداوند حکیم، موجودات هستی را برای سهولت در ایفای نقش شان، در چارچوبهای امن حفاظتی قرار داده تا بتوانند به راحتی، با سلامت ظاهر و باطن در مدارهای خود انجام وظیفه نمایند.
از جمله این حفاظت الهی ،پوشش موجودات و «سِتْر» هر موجودی به تناسب موجودیتشان است.در گیاه ، حیوان و حتی جمادات ، نوعی پوست ، پشم ، کرک، مو، پر، … قرار داده تا به عنوان لایه های امنیتی ، حفاظتی و در عین حال زیبایی ظاهر را تامین نماید.
این امر حکیمانه خداوند، در انسان متمایز از موجودات دیگر و تحت عنوان پوشش ویژه و «سترِ» انسانی در نظر گرفته شده است. این تمایز بیانگر نقش متفاوت، بی بدیل و ارزنده انسان در عالم کائنات می باشد .
گفته شد انسان در محیط اجتماعی تولد ثانویه دارد، یکی از ابز ارها و مولفه های رشد و تولد مجدد انسان نوع «سِترِ » انسان است که بر خلعت آسمانی بودنش، حصار مستحکم و در عین حال زیبایی بخش به ظاهر انسان است که ریشه اش در درون و فطرت او نهفته شده است .
اگرچه نوع «سِتْر» و پوشش و انتخاب آن به عهده ی انسان گذاشته شده و انسان از بدو تولد متناسب با فکر و اندیشه، فرهنگ ، قومیتها، ملیتها، آب وهوا، روحیه ی زیبایی دوستی وهنرمندی و … از انواع پوششها بهره برداری نموده است، لکن همانگونه که عرض شد اصل پوشش درذات انسان، به صورت ویژه فطری و نهادینه شده است و این فطرت دقیقا در راستای کمال یابی انسان است چرا که غیر آن این می بود و ذات پوشش خواه انسان، در وجود انسانها نهادینه نمی شد، بر مبنای اصل « عدالت» نظام آفریش انسان چه بسا دچار نقصان میگردید. بدیهی است خداوند حکیم، هیچ ذره ای از عالم هستی را بدون حکمت خلق نفرموده است .
خلاصه آنکه پوشش انسان، پاسخگوئی به فطرت وآمادسازی او برای محیط بالندگی بوده، وجزء لاینفک وجود انسان است، تا این اشرف مخلوقات بتواند با انتخاب نوعی از انواع سترها و پوشش ها، خود را درمحیط انسانی- اجتماعی، بدون تزاحم ها، موانع وبدور از بهره برداری های جسمی و هواس پرتیهای جنسی، آماده کرده و به ایفای نقش انسانی اش بپردازد.
مبحث دوم:
دراینجا لازم میدانم به وجه دیگری از وجوه حکیمانه «سِتْرِ»انسانی با استفاده از آیه ی کریم قرآن (آیه ٢6- سرره اعراف) بپردازم .
«ای بنی آدم بدرستیکه نازل کردیم بر شما لباس را و جامه های زیبا و نرم و بر شما باد لباس تقوی ،که این نیکوترین جامه ی شماست. این ها از نشانه های الهی بر شماست، شاید یادآور شوید»
آیه مبارکه فوق هم به ستر ظاهری لباس و پوشش وهم به باطن لباس (تقوی) اشاره فرموده و واژه «حجاب وعفاف» را وارد زندگی انسان میکند.(بدون آنکه زن و مرد را تفکیک نماید.)
نکته قابل تامل در آیه،کلمه «اَنزَلنا» می باشد که باید با دیدی عمیق به آن پرداخته شود .
بطور کلی در قرآن کریم آیاتی که با لفظ نزول، نازل، انزلنا، نزل و … آمد، خاصیت ویژه و حکم عمیقی را دربر دارد. آن خاصیت ویژه در اصل حالت «بالا برندگی» موجودات را متضمن است. بطور مثال از باران به عنوان نازل شده از آسمان یاده شده چرا که باران وقتی نازل میشود فقط خاصیت آبدهی به زمین را ندارد، بلکه هرآنچه که در دل زمین به حالت انجماد شده و تخم ودانه و … است را به بالا میکشد و باران نازل شده خاصیت بالا برنده تخمها و دانه های در دل زمین را دارد .
هم چنین نزول قرآن هم این خاصیت را دارد که انسان زمین گیر شده و بی حرکت و بی اندیشه را به سمت بالا هدایت میکند. فلذا برای قرآن از واژه نزول استفاده شده است.بر همین اساس وقتی در آیه ی ذکر شده کلمه انزلنا می آید و لباس را به عنوان نازل شده از جانب خدا معرفی میکذ، قطعا نوعی بالابرندگی انسان و تعالی او را در بر دارد .
لباسی که ازسوی خدا نازل میشود و همزمان لباس درونی (تقوی) و حیای درون را یادآوری میکند، گویی غوغایی درجان انسان برپا میکند وبه اوقدرت پرواز با دو بال ظاهر و باطن عطا می نماید واین همان بالا برندگی انسان است.
آری لباس ظاهر و لباس باطن همان واژه مقدسی است که ما از آن به عنوان « عفاف و حجاب» یاد میکنیم و منشا، تحولات و ارزشهای فکری انسان در چارچوب امن الهی است که هم امنیت روانی و جسمانی میدهد و هم زیبایی و تناسب ظاهر و باطن را به همراه دارد. گویی لباس پادشاهی انسان را خداوند از عالم بالا برتن او کرده و تا این لباس بر قامت وی باشد، در سفر هستی به سوی خدا بر همه کائنات پیشی میگیرد چرا که خداوند سبقت او را طلبیده است. اما اگر نتواند از این خلعت آسمانی، پاسبانی کند و شایستگی پوشش آن را نداشته باشد؛ مصداق آیه ی شریفه (اؤلئک کلاَنعام بَلٌ هُمٌ اضَل…) شده و به پست تر از حیوان و .. سقوط خواهد کرد .
لباس ظاهر و لباس باطن تواما بر قامت انسان دوخته شده ، نبودن یکی دیگری را ناقص خواهد کرد .
آنهایی که میگویند، باطن درست باشد و ظاهر هرچه شد، به مانند این است که از وجود خود کاریکاتوری ارائه میدهند که یک طرف را ضعیف و بخش دیگر را فربه کرده اند، در حالیکه این دو مطابق فطرت باید در توازن و تناسب باهم جلوه گری کنند و گرنه به تنهایی کارساز برای رشد انسان نخواهند بود.
البته در خصوص حجاب وعفاف یا همان لباس ظاهر و باطن قرآن بر اساس نظام تفاوت که در آغاز بحث، از آن سخن به میان آمد، زن ومرد دو انسان متفاوت از هم و در محیط متفاوت به تولد ثانویه می رسند. لذا واژه حجاب در محیط زنانه پر رنگ مطرح میشود ودر محیط مردانه کم رنگتر و واژه عفاف در هر دو محیط چه زنانه چه مردانه قابل فهم میشود.(علت پررنگ بودن حجاب زن در بحث بعدی خواهد آمد.)
در بخش پایانی مبحث دوم لازم است روایتی از نبی مکرم اسلام نیز در مقابل دید واقع بین و ژرف اندیش گذارده شود، اینکه می فرماید:
لباسی را که در زشتی یا زیبایی شهرت دارند، نپوشید که منظور از زیبایی لباس مقام و غرور و شهرت است که انسان را دچار خودبینی میکند .
در این کلام گهر بار آنچه نهفته حاکی از یک نگاه ارزشمندانه نسبت به انتخاب نوع پوشش می باشد لذا در انتخاب لباس ظاهر هم، باید تناسب فرهنگی، اجتماعی، روانی و اخلاقی لحاظ شده و پوشنده ی لباس تاثیرات مثبت و منفی آن را هم بر خود وهم بر دیگران مد نظر داشت باشد.
موضوع دیگری نیز باید در سرانجام بحث دوم از اذهان مغفول نماند و تاحد مختصری بدان پرداخته شود ، موضوع «باطن نگری » است که در عصر ما و بخصوص در میان بانوان مسلمان مطرح شده است.
برخی چنین ادعا میکنند که ظاهر انسان پوشیده باشد یا نباشد، اهمیت چندانی نداشته مهم درون و باطن انسان است که باید پاک باشد. در پاسخ باید گفت اگرچنین ادعایی ناشی از توجیه گری انسان نباشد، قطعاً نوعی غفلت و عدم آگاهی فرد به مفهوم حجاب و عفاف و یا همان لباس ظاهر و باطن قرآنی است .
همانطورکه قبلا صحبت شد، حجاب و عفاف و پوشش ظاهر و حیای باطن لازم و ملزم یکدیگرند.لباس تقوای درون به منزله ریشه ی درخت است و شاخ و برگ آن به منزله ظاهر شکوفا شده از ریشه اش می باشد.اگر ریشه درختی دچار نقصان و مشکل باشد، شاخه ها و ثمرات آن نیز دچار نقصان ضعف خواهد شد. کما اینکه امروزه علم روانشناسی و یافته های روان کاوان هم به این نکته اشاره دارند و اذعان میکنند که: افراد انسانی هر آنچه که در بیرون خود بروز میدهند، ریشه اش دردرون شان بوده و درون و بیرون افراد به هم بستگی تام دارد .
علاوه بر آنچه گذشت، در پاسخ دیگر نیز به مدعیان باطن نگر از جنبه های دیگری نیز باید اشاره داشت :
اولا پوشش امری فطری بوده و انسان ذاتاً خواهان پوشاندن خود است و اگر غیر از این باشد به نوعی مسیر فطرت را دستکاری کرده و مخدوش خواهد کرد. ثانیاً حفظ پوشش ظاهری امری فردی و محدود به خود انسان نیست بلکه گستره ی اجتماعی داشته و چنانچه رعایت نشود و از اصول ارزشی خارج شود، موجب فراهم آوردن زحمات، هواس پرتیها، انحرافات و … برای دیگران خواهدشد. کسانیکه ادعای باطن پاک دارند باید از این باطن پاکشان هیچگونه زحمت، خطر و مشکل آفرینی و اذیت صادر نشود؟ کما اینکه امروزه نتایج عدم رعایت پوششهای ارزشمندانه ظاهری را در آمارها و ارقام بالای انحرافات اخلاقی، جنسی و بالاخره طلاقهایی که ناشی از ریزه خواریهای جنسی عمدتا مردان و بعضا زنان در خارج از چارچوبهای خانوادگی هستند را شاهد می باشیم .
(امید است پژوهندگان ومشتاقان تحقیق در عرصه های روانی، اجتماعی، اخلاقی … با تانی در آیه ی ذکر شده و روایت نقل شده از نبی اکرم (ص) نگاهی نو به « نزول لباس» به انسان را به جامعه آزاد اندیش بشری عرضه نمایند.).
ادامه دارد…
پی نوشتها:
1- قانون زوجیت اصلی است که بر مبنای تفاوتهای موجودات شکل گرفته ودر همه آفریده های هستی تاابد در جریان است.مثلادر جمادات و اتم (مثبت و منفی) هر گیاه و حیوان ( نر وماده) ودر انسان (منکر ومونث).حتی در عالم کائنات نیز همه مخلوقات از امن حالت خارج نبوده و دست افریش یکی را بادیگری زوج میکند تا مکمل هم باشند.بحث قانون زوحیت بحث وسیع وگسترده ایی است که باید هر جای خود بدان پرداخت .