گریه بر امام حسین(ع) ضامن اسلام ناب محمدی
امام خمینی (ر ه) در این باره فرموده اند: « سید الشهدا را این گریهها حفظ کرده است و… هر مکتبی تا پایش سینه زن نباشد، تا پایش گریه کن نباشد… حفظ نمی شود ». « زنده نگه داشتن عاشورا یک مسأله بسیار مهم سیاسی عبادی است ».
استاد شهید مطهری ( علیه رحمه) سرّ این نکته را این گونه بیان میکند: جوانی از من پرسید: اگر بناست مکتب امام حسین (علیه السّلام) احیا شود، آیا ذکر مصیبت آن امام هم ضرورتی دارد؟ گفتم بله، دستوری است که امامان به ما داده اند و این دستور، فلسفه ای دارد و آن این که هر مکتبی اگر چاشنی ای از عاطفه نداشته باشد و صرف مکتب فلسفه و فکر باشد، آن قدر در روح ما نفوذ ندارد و شانس بقا ندارد، ولی اگر چاشنی عاطفه داشته باشد، این عاطفه به آن حرارت می دهد… بدون شک مکتب امام حسین (علیه السّلام) منطق و فلسفه دارد، درس است، باید آموخت، اما اگر دائماً این مکتب را صرفاً به صورت فکری بازگو کنیم، حرارت و جوشش گرفته میشود و اساساً کهنه میگردد.
به هر حال، گریه بر ظلم هایی که بر ائمه رفته، موجب میشود تا همیشه این داغ تازه بماند و دیگر کسی نتواند همچون غدیر خم واقعه عاشورا و… را انکار کند و این را می دانیم که احیای عاشورا؛ یعنی احیای مکتب اسلام؛ زیرا آن امام (علیه السّلام) برای حفظ اسلام قیام کرده است.
نتیجه این که گریه ی شیعیان در کنار بقیع و در عزای امام حسین (علیه السّلام) و… اوّلاً: یک امر طبیعی و انسانی است. ثانیاً: به منظور دست یابی به اهدافی است که بیان شد. این گریه نه تنها مانع از تحرک اجتماعی نیست، بلکه برخورد اجتماعی و تبری را به دنبال دارد و حربه و وسیله ای است برای مبارزه با ظلم و ستم، وسیله ای برای رواج فرهنگ شهادت و بیداری ملت ها و این جاست که مجلس روضه برای اباعبدالله (علیه السّلام) و گریه در قبرستان بقیع و کنار قبر امامان معصوم که هر یک مظلومانه به شهادت رسیده اند، مفهوم تازه ای پیدا خواهد کرد و سرّ توجه ائمه و علمای شیعه به چنین مجالسی معلوم خواهد گشت.
همچنین مشخص میشود که چرا حکام زر و زور بر برپایی چنین مجالسی موافق نبوده اند و حتی در پی آن بودند که نام امام حسین (علیه السّلام) محو و قبر آن حضرت، نامعلوم گردد. ثالثاً: چنین گریه ای مورد تأیید قرآن و روایات است و بر آن سیره ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحاب هم گواهی می دهند.
دقت در آنچه گفته شد همچنین روشن گردید که چرا برای شهادت امام حسین (علیه السّلام) مجالس جشن برپا نمی شود؟! با این که به وصال معشوق خود نائل شده است.
از تفکرات مختلف سرچشمه گرفته که در ذیل به آن می پردازیم:
۱/ مبتکر این فکر که سیدالشهدا علیه السلام در روز عاشورا با شهادتش به وصال معشوق رسیده است، از این رو باید در این روز شادی کرد، عبدالقادر گیلانی از علمای اهل سنت بوده، او در کتاب « غنیه » میگوید: بعضی به اهل سنت اشکال کرده اند که چرا روز عاشورا را روزه می گیرید، در حالی که این کارِ صحیحی نیست؛ زیرا در این روز حسین بن علی (علیه السّلام) به شهادت رسیده و سزاوار است در روز مصیبت ایشان جمیع مردم اقامه عزا کنند و شما که اهل سنت هستید؛ چرا این روز را روز سرور و شادی قرار داده اید و مردم را به
ببرپایی مجالس سرور و پوشیدن لباس نو و خوردن غذاهایی که مناسب روز عید است دعوت میکنید؟ و این حق حسین (علیه السّلام) نیست. آن گاه چنین پاسخ می دهد: اشکال کننده به اشتباه رفته و اعتقادش فاسد است؛ زیرا که خداوند شهادت را برای سبط پیامبرش برگزیده است… و روز عاشورا را نباید روز مصیبت قرار داد؛ چرا که عاشق به معشوق رسیده است، از این رو این روز باید روز سرور و شادی باشد او در ادامه به روایاتی استناد میکند که حکایت از استحباب روزه روز عاشورا دارد و این که در روز عاشورا خداوند برکات مخصوصه خود مانند خلق آسمان ها و زمین! و خلق آدم و نجات انبیا و هلاک دشمنان خدا مثل فرعون و قومش را نازل کرده است، بر این اساس سزاوار است که مردم عید بگیرند و شادی کنند نه گریه و عزاداری.
۲/ مولوی نیز اگر چه درباره شخصیت الهی امام حسین (علیه السّلام) کوچک ترین تردیدی به خود راه نمی دهد اما با انتقاد از عزاداری مردم حلب در روز
عاشورا، تحلیلی همانند سخن گیلانی، ارائه میکند و می سراید:
روح سلطانی ز زندانی بجست *** جامه چون درّیم و چون خاییم دست
چون که ایشان خسرو دین بوده اند *** وقت شادی شد چو بگسستند بند
سوی شاد روان دولت تاختند *** کنده و زنجیر را انداختند
دور ملک است و گه شاهنشهی *** گر تویک ذره از ایشان آگهی
یعنی حال که روح یک مرد بزرگ از زندان دنیا رها شده و رفته است؛ چرا ما درباره او جامه بدرّیم و دست بخاییم. چون آن بزرگوار خسرو دین بود، رفتنش از دار دنیا که گسستن زنجیر حوادث طبیعت است موجب شادی و وجد است نه اندوه و ماتم. آن سروران به ایوان دولت ابدی رهسپار گشته اند و کنده و بند و زنجیر از دست و پای روحشان باز نموده اند.
در حقیقت اگر تو هشیار باشی، دوران ملک و سروری آنان با شهادتشان شروع شده است و اگر از آگاهی و هشیاری محزومی، برو گریه بر حال خود کن که کار تو نشان می دهد که منکر انتقال روح به ابدیت و آستانه محشری. برو گریه بر دل و دین خرابت کن که جز این خاک کهنه و تیره چیزی نمی بیند و اگر دل تو عالمی جز این خاک تیره و کهنه را می بیند، چرا دلیر و دارای پشتیبان و چشم سیر نبوده و جان و حیات را به آن عالم نمی سپارد.
در نقد این سخنان، گفته شده است که اولاً: پیش از این بیان شد که استفاده از روش جعل حدیث برای تبرئه معاویه و یزید و نیز نازیبا نشاندادن شخصیت و قیام امام حسین (علیه السّلام) از محوری ترین روش های دشمنان اهل بیت علیهم السلام بوده است و چنین شیوهای به موارد گفته شده محدود نگردید و هر آنچه را که مربوط به امام حسین بود در برگرفت؛ از آن جمله مسئله عزاداری نیز از جعل حدیث در امان نماند و برای کم رنگ کردن یا از بین بردن توجه به قیام امام حسین (علیه السّلام) و عزاداری در روز عاشورا گفته شد: « روزه گرفتن در روز عاشورا مستحب است یا روز عاشورا روز عید و شادی است » و در این باره به احادیثی نیز استناد گردید که به عقیده ی حاکم نیشابوری، توسط قاتلان حسین (علیه السّلام) جعل گردیده است.
ثانیاً: شکی نیست که خواب های سنگین ما سزاوار هزاران گریه است. قرآن در این باره می فرماید: کمی بخندند و بایستی زیاد بگریند؛ زیرا مجازات اندوخته های آنان چنین است، اما چه منافاتی بین گریه بر حال خود و گریه بر امام حسین (علیه السّلام) که گریه بر خود و انسانیت و انسان ها است، وجود دارد؟! از سویی دیگر؛ اگرچه مردان الهی با شهادت و کشته شدن، به دیدار خدا می روند و برای خود آنان نائل شدن به چنین فوز عظیمی، مسرت بخش است، همان گونه که در اخبار معتبر آمده است: در روزعاشورا با افزایش مصیبت و ناراحتی، نشاط حسین (علیه السّلام) بیشتر می شد و صورتش گلگون می گشت، اما از این نمی توان نتیجه گرفت که پس جای شادی و سرور و وجد است، نه جای تأثر و گریه، و گرنه باید گفت که کشندگان مردان الهی خدمت بزرگی را به آنان انجام داده اند که قفس آنان را می شکنند و مرغ روحشان را به عالم ملکوت به پروازدر می آورند، در حالی که روشن است چنین چیزی نمی تواند درست باشد.
استاد شهید مطهری سخنی دارد که می تواند در توضیح این بحث به کار آید. خلاصه ای از کلام ایشان، این است: اسلام با این که به گریه بر میت روی خوشی نشان نداده است، اما میل دارد که مردم بر شهید گریه کنند؛ زیرا شهید حماسه آفریده است و گریه بر شهید، شرکت در حماسه او و هماهنگی با روح او و موافقت با نشاط او و حرکت در موج اوست و چون امام حسین (علیه السّلام) سید شهداء است، گریه بر آن امام همام، سمبل گریه بر شهید محسوب میگردد. توضیح اینکه گریه از دو بُعد قابل بررسی است، از جهت فردی و از جهت اجتماعی. از جهت فردی باید مسئله روشن شود دیدگاه ما نسبت به مرگ چیست؟ در این باره ممکن است یکی از دیدگاه های زیر مطرح شود:
۱/ اگر رابطه روح را با بدن و انسان را با جهان از نوع رابطه زندانی با زندان و آدمِ در چاه افتاده با چاه و مرغ با قفس بدانیم در این صورت مردن آزادی است و حتی خودکشی امر مثبتی تلقی میشود و شادی دارد.
۲/ اگر مرگ را نیستی و نابودی بدانیم و زندگی را بود و وجود، قهراً بود بر نبود ترجیح دارد و همان میشود که مولوی از جالینوس نقل میکند که:
آن چنان که گفت جالینوس راد *** از هوای این جهان و این مراد
راضیم کز من بماند نیم جان *** کز درون استری بینم جهان
۳/ اگر مرگ را انتقال از جهانی به جهان دیگر ارزیابی کنیم و رابطه روح با بدن و انسان با جهان را از نوع رابطه دانش آموز با مدرسه و کشاورز با مزرعهبدانیم، کردار بد انسان موجب ترس از مرگ میشود و اعمال خویش باعث میگردد که شخص در آرزوی جهان دیگر باشد؛ زیرا آن جا وطن اصلی اش است و در آن جا باید محصولش را درو کند. البته همین انسان باز از خدا طول عمر طلب میکند و با مرگ مبارزه میکند و این از آن رو است که انسان با طول عمر فرصت عمل و کار و تکامل بیشتری را دارد. اگرچه در دو صورت اولیای الهی از خواستن طول عمر صرف نظر میکنند:
الف. آن جایی که احساس کنند هر چه بیشتر بمانند توفیقی در طاعت بیشتر، برای آنها حاصل نمی شود.
ب. آن جایی که شهادت نصیب آنها گردد چون شهادت هم عمل است و هم تکامل. لذا برای شهید، شهادت بزرگ ترین موفقیت است و موجب شادمانی، اما در این جا باید آن روی سکه را هم دید و از جهت اجتماعی همه این مسأله را تحلیل کرد.
شهید با جامعه اش دو گونه رابطه دارد: الف. رابطه اش با مردمی که اگر زنده بود، آنها از وجودش بهره می بردند؛ ب. با کسانی که زمینه فساد را فراهم کرده اند و شهید به مبارزه با آنها برخاسته است. بدیهی است که از لحاظ رابطه اول برای پیروان آن شهید، شهادت تأثرآور و در واقع این گریه بر شهید نیست، بلکه بر خود است، بله از لحاظ رابطه دوم، شهادت امر مطلوبی است گرچه زمینه اش نامطلوب بوده است؛ یعنی شهادت به مثابه یک عمل جراحیموفقیت آمیز است گرچه زمینه اش یک مرض سخت نامطلوب است.
حال اگر حادثه شهادت شهید، از جهت یک امر نبایستی بازگو و اظهار تأسف شود، مربوط میشود به قهرمانان ظلم و قاتلین شهید و موجب میشود تا افراد جامعه به امثال آن جنایت کاران تبدیل نشوند (همچنان که می بینیم نام یزید و… به صورتی درآمده است که هر آن که در مکتب عزاداری واقعی امام حسین (علیه السّلام) تربیت شده است از کوچک ترین تشبه به آنها در عمل اباء دارد) از این بُعد افراد جامعه نمی گذارند آن چنان زمینه های نامطلوبی در جامعه پیدا شود. و اگر آن حادثه از آن جهت یک عمل قهرمانانه و آگاهینه و انتخاب شده بازگو شود، به شهید مربوط میشود و موجب میگردد که احساسات مردم شکل و رنگ احساس آن شهید را بگیرد، و از این بُعد اگر در جامعه زمینه هایی که آن شهادت را ایجاب کرده، پیدا شوند، افراد جامعه از شهادت شهید درس خواهند گرفت و با روح شهید هماهنگ می شوند و به مبارزه با آن زمینه ها بر می خیزند. شکی نیست که هم شکلی و هم رنگی و هم احساسی در پرتو گریه حاصل میشود نه جشن و شادمانی؛ زیرا گریه همیشه ملازم با نوعی رقت و هیجان است و در این حالت انسان بیش از حالات دیگر، خود را به محبوبی که برای او میگوید، نزدیک می بیند و در این حال است که خود را با او متحد می بیند؛ چرا که خنده و شادی بیشتر جنبه خودی و شخصی و در خود فرو رفتن را دارد و گریه جنبه از خود بیرون آمدن و خود را فراموش کردن و با محبوب یکی شدن. از این جهت خنده مانند شهوت است و گریه مانند عشق و راز بقای امام حسین (علیه السّلام) در این است که از طرفی از ناحیه منطق و عقل حمایت میشود و از طرف دیگر در عمق احساسات مردم راه یافته است.
بنابراین؛ با عنایت به مطالب گفته شده انواع و اقسام گریه ها و عزاداری ها و اهداف آنها و نتایجی که در پی دارند، می توان لزوم عزاداری برای شهیدی که در قرن های پیش به این مقام عظمی نائل شده است، را فهمید؛ زیرا در پرتو عزاداری و گریه برای چنین شهیدی است که راه چگونه زیستن و چگونه مردن برای انسان ها گشوده خواهد شد.
پس خوشا به حال آنانی که این گونه بر لب زمزمه دارند:
نوح اگر موجهی اشکم نگرد در غم تو *** آب چشمی شمرد، واقعه ی طوفان را
پینوشتها:
۱/ همان گونه که بیان شد داغ دیدگی، حالتی است روانی و درونی که شخصی و غیر اختیاری است و البته گاهی با آمادگی قبلی و گاهی نیز ناگهانی است مثل آنچه که در اثر شنیدن مرگ و از دست دادن یکی از بستگان در تصادف، برای انسان حاصل میشود. ر. ک: ره توشه راهیان نور، مرکز آموزش های تخصصی باقر العلوم، ش ۴۶، ص ۲۳۵-۲۵۴/
۲/ امام سجاد (علیه السّلام) می فرماید: « محبوب ترین اشک آن اشکی است که مخلصانه در تاریکی شب برای ترس از خدا ریخته شود ». مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۹، ص ۳۲۹ باب فضل البکاء، و یقیناً چنین اشکی ریشه در نوع اعتقادی دارد که ما به خدا و جهان آخرت داریم.
۳/ در آیه ۹۲ سوره توبه در وصف عده ای می فرماید: « آنانی در حالی که از شدت اندوه اشک از چشمانشان فرو می ریخت بر می گشتند که چرا چیزی نمی یابند تا با آن در راه خدا جهاد کنند ».
۴/ بیهقی، دلایل النبوه، ج ۷، ص ۲۶۶/
۵/ ظاهراً صائب تبریزی در بیت زیر به این نوع از گریه اشاره دارد:
گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست *** صبح نزدیک است و در فکر شب تار خود است.
۶/ بعد از جنگ خیبر آن گاه که جعفر بن ابی طالب از حبشه به مدینه آمد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به استقبال او رفت و بعد از سالها دوری وقتی چشم مبارکشان به جعفر افتاد، از شوق دیدنش به گریه افتاد « بکی فرحاً برویته »؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۲۱، ص ۲۴؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۲۶؛ شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا (علیه السّلام)، ج۱، ص ۲۵۴/
۷/ حافظ میگوید:
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است *** ببین که در طلبت حال مردمان چون است
از آن دمی که زچشمم، برفت یار عزیز *** کنار دامن من، همچو رود جیحون است
۸/ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۲۸۲ و ۲۸۳؛ محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج ۱۰، ص ۷۰۰/
۹/ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج ۲۳، ص ۱۵۱/
۱۰/ تذکر: گر چه بعضی از اقسام گریه از جهتی عام اند و ممکن است انواع دیگر را شامل شوند و یا چند عامل در پدید آمدن گریه نقش داشته باشند، اما برای توضیح بیشتر و توجه دادن به عامل مهم و محوری، بحث را این گونه طرح کرده ایم.
۱۱/ حضرت یعقوب از فراق فرزند خویش آن قدر گریه کرد که چشمانش نابینا شد، امام سجاد (علیه السّلام) در پاسخ به کسانی که از زیادی گریه آن حضرت پرسیده بودند، فرمود: « یعقوب در فراق یکی از پسران خود آن قدر گریست که از اندوه چشمانش نابینا شد، با این که می دانست یوسف زنده است و من چگونه محزون نباشم… ». مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج ۴۶، ص ۱۰۸/
۱۲/ به خدا قسم شما را به رستگاری بزرگی رسیدید، کاش من هم در رکاب شما بودم و بدان رستگاری بزرگ نایل می شدم. شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص ۷۲۲؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۹۸، ص ۲۰۰/
۱۳/ در مباحث آینده روشن خواهد شد که این چنین حزنی درگیری اجتماعی و تبری و تولی را به دنبال دارد و نه تنها موجب خمودی و سستی نیست، بلکه اسباب تحرک اجتماعی را نیز فراهم می سازد.
۱۴/ « فاطمه بضعه منی من سرّها فقد سرّنی و من ساءها فقد سائنی، فاطمه اعزالناس علیّ » مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۲۳؛ قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، ج ۵، ص ۵۴/ « ان الله لیغضب لغضب فاطمه و یرضی لرضاها » متقی هندی، کنزالعمال، ج ۱۲، ص ۱۱۱؛ بحارالأنوار، ج ۴۳، ص ۱۹/ « هی (فاطمه) قلبی و روحی التی بین جنبی فمن آذاها فقد آذانی » بحار الانوار، ج۴۳، ص۵۴/
۱۵/ از این رو،؛ باید به هنگام تراشیدن آب و… از امام حسین (علیه السّلام) یاد شود و برای مظلومیت او گریست تا دیگر کسی نتواند به انکار چنین حادثه ای بپردازد.
۱۶/ کربلا همانند تابلویی است که تمام ابعاد اسلام از عرفان و حماسه و زیر بار ظلم و ستم نرفتن و احترام گذاشتن به حقوق دیگران و حجاب و عفت و… در آن نقاشی شده است و عملاً به انسان ها یاد داده شده است که راه نجات انسان ها و ملت ها در مردن است « الموت اولی من رکوب العار ». در این باره داستان طوطی و بازرگان را در ادبیات فارسی مطالعه کنید.
۱۷/ این هدف نهایی و چگونه تحقق آن با گریه و مراسم عزاداری، در مباحث بعدی روشن تر خواهد شد.
۱۸/ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج ۱۳، ص ۳۵۱/
۱۹/ بله بر همه مؤمنین لازم است حد معینی از محبت را دارا باشند؛ یعنی دست کم به این اندازه ای محبت خدا را داشته باشند که در هنگام تزاحم محبت ها، محبت خدا مغلوب محبت های دیگر (محبت به همسر، فرزند، مقام و مال و… ) نشود. از این رو قرآن می فرماید: « وَالذین آمنوا احدُّ حُبَّا لله » (توبه، ۲۴)؛ مؤمنین حُبَّان نسبت به خدا از همه چیز شدیدتر است نه این که فقط خدا را دوست دارند و الّا علی می ماند وحوش! همچنین می فرماید: « قُل إن کانَ آباؤکُم و ابناؤکُم و إخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموالٌ افترفتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونُها أحَبَّ إلَیکُم مِن اللهِ و رسوله و جاهدٍ فی سبیله فتربَّصُوا حَتِّی یَأتِِی اللهُ بأمرِهِ » (احزاب، ۴)؛ در این آیه به عموم مردم گفته نمی شود که این ها را دوست نداشته باشید، بلکه خطاب میشود آن قدر آنها را دوست نداشته باشید که محبت به آنان بر محبت خدا بچربد.
۲۰/ مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، دیباچه.
۲۱/ نک: فروزانفر، بدیع الزمان، شرح مثنوی شریف، ص ۲۹-۳۰/
۲۲/ نهج البلاغه، خطبه ۲۷، ص ۹۵/
۲۳/ در قرآن آمده است: و ما خلقتُ الجنَّ و الانسَ الا لیعبدون (ذاریات، ۵۶)؛ من جنّ و انس را نیافریدم جز برای این که عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)؛ یا ایها الانسان انک کادِحٌ الی ربِّکَ کدحاً فملاقیه (انشقاق، ۶)؛ ای انسان! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت می روی و او را ملاقات خواهی کرد!
۲۴/ ق، ۱۶/
۲۵/ مولوی با بیان داستان مجنون که می خواست با شترش به منزل لیلی برود، این مانع را به روشنی تبیین کرده و در نهایت نتیجه گرفته است:
روزگارم رفت زین گون حال ها *** همچو تیه و قوم موسی سال ها
خطوتینی بود این ره تا وصال *** مانده ام در ره ز سستی چند سال
راه نزدیک و بماندم سخت دیر *** سیر گشتم زین سواری سیر سیر
۲۶/ برای آگاهی بیشتر، نک: نوشتار حاضر، کربلا و غلبه ی جنود عقل بر جنود جهل، رابطه جهل و تیه.
۲۷/ از مباحث پیشین دانسته شد که امام حسین (علیه السّلام) جانش را در راه نجات انسانها از گمراهی و نادانی و تاریکی و شک و شبهه، ایثار کرده است. نک: ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص ۲۸/ برای آگاهی بیشتر، نک: نوشتار حاضر، کربلا و غلبه ی جنود عقل بر جنود جهل، رابطه عقل و تقوی و فلسفه ی بعثت پیامبران.
۲۸/ بر این اساس؛ ما معتقدیم آنانی که اعمال نیکو حتی عباداتی همانند نماز و حج را بجای می آورند، اما از ولایت بی بهره اند، اگر چه مرکب خوبی دارند، ولی در مسیر درستی حرکت نمی کنند، و در مقابل، آنانی که در انجام اعمال صالح کوتاهی می ورزند، اما به ولایت اعتقاد دارند و دلهایشان از محبت اهل بیت لبریز گشته است، اگرچه از مرکب مناسب بهره مند نیستند و لنگان لنگان حرکت میکنند، ولی در مسیر و جاده درستی بسر می برند و امید است که به مقصد برسند. و این همان بیان دیگر اصالت فکر و تقدم اندیشه بر عمل است.
۲۹/ قرآن صریحاً می فرماید: شیطان به عزّت خدا قسم یاد کرد که همه ی انسان ها را گمراه خواهد کرد: قالَ فَبِعِزَّتِکَ لاغوینهم أجمعین (ص، ۸۲)؛ قالَ فَبِما أغویتنی لَأقعدَنَّ لهم صراطَکَ المستقیم؛ گفت: « اکنون که مرا گمراه ساختی، من بر سر راه مستقیم تو، در برابر آنها کمین میکنم! (اعراف، ۱۶).
۳۰/ سعدی، گلستان، باب دوم، حکایت ۱۱/
۳۱/ ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۱، ص ۱۵۰/
۳۲/ از آن رو که در بیداری مرگ، فرصت برای انجام هیچ کاری نیست، در حدیثی از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است: « موتوا قبل أن تموتوا »؛ خویشتن را میرانند قبل از آنکه مرگ طبیعی شما را فرا رسد (مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۶۹، ص ۵۹) و این همان تنبه و بیداری است که اولین منزل سیر و سلوک است.
۳۳/ از این رو خداوند به پیامبرش خطاب می فرماید: وَ ما انتَ بِمُسمِعٍ مَن فِی القبور؛ و تو نمی توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته اند، برسانی! (فاطر، ۲۲).
۳۴/ قرآن می فرماید: إِنَّنی أنَا اللهُ لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلاه لذکری؛, من « الله » هستم؛ معبودی جز من نیست! مرا بپرست، و نماز را برای یاد من بپادار! (طه، ۱۴)؛ یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً و سجوهُ بکرهً و أصیلاً؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید، و صبح و شام او را تسبیح گویید (احزاب، ۴۱ و ۴۲).
۳۵/ مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص ۶۹۷ و ۶۹۶/
۳۶/ شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السّلام)، ج ۲، ص ۲۷۴؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۹۹، ص ۱۲۹/
۳۷/ دیلمی، إرشاد القلوب إلی الصواب، ج ۲، ص ۴۱۸؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج ۱، ص ۲۰۶/
۳۸/ نک: مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج ۳۵، ص ۳۶۵ و ۳۷۲ و ۳۷۳؛ همان، ج ۲۳، ص ۲۱۱/
۳۹/ نک: ابن شهر آشوب مازندرانی، المناقب، ج ۱، ص ۲۸۳؛ همان، ج ۳، ص ۸۷ و ۸۹؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، نج ۳۶، ص ۳۴۷/
۴۰/ برای آگاهی بیشتر، ر. ک: چهارمین بازنگری از راهنمای تشخیصی و آماری اختلال های روانی (DSMIV) انجمن روانشناسی آمریکا، ترجمه محمدرضا نیکخو، ص ۶۰۲-۵۶۴ و ۹۶-۸۸/
۴۱/ حتی از دید روانشناسان، گریه ای که ناشی از داغ دیدگی است می تواند در آرامش روحی و سبک شدن درد ناشی از داغ دیدگی، نیز تأثیر گذار باشد.
۴۲/ بنابراین می توان همانند مولوی گفت:
گریه بر هر درد بی درمان دواست *** چشم گریان چشمه ی فیض خداست
گریه مروارید بحر رحمت است *** دیده ی گریان کلید جنت است
تا نگرید ابر کی خندد چمن *** تا نگرید طفل کی نوشد لبن
تا نگرید کودک حلوا فروش *** دیگ بخشایش نمی آید به جوش
۴۳/ ملاقاسم مشهدی میگوید:
موج اشکم بی سخن اظهار مطلب میکند *** جنبش ریگ روان، بانک درا باشد مرا
۴۴/ زیرا گریه محصول عشق است و به بیان اوحدی مراغه ای در مثنوی، جام جم، عشق آتشِ خرمن ریا است:
تپش نور کبریا، عشق است *** آتش خرمن ریا عشق است
۴۵/ امام خمینی (رحمه الله)، صحیفه نور، ج ۸، ص ۷۲-۶۹/
۴۶/ امام خمینی (رحمه الله)، صحیفه نور، ج۱۳، ص ۱۵۴/